2733
2734
وسط راه یه حسی گفت برگردم خونه ،برگشتم خونه تاریک رفتم با دخترم اشپزخونه وزیر غذار وکم کردم باز رفتم ...

وااااییی استارتر دندونام ریخت تا این که پست بعدیتو خوندم فهمیدم دزدی بوده گفتم نکنه اجنه بودن خونه ات رو به این روز درآوردن 

کسی که سنگدله شاید یه روزی مهربون بوده شکستن اعتمادشو وقتی که خیلی جوون بوده هراندازه که میجنگهبازم حس میکنه کم نیست  شاید پلای برگشتو خودش عمدا خراب کرده هزاربار باسفید باخته سیاهو انتخاب کرده .....

شروع کردم پر سو جو از مستاجر قبلی خونم ،زنگ زدم گفتم شما اینجا بودی دزدی شده بود اپارتمان گفت خانم فلانی بدترین دوران زندگیم تو اون خونه اتفاق افتاد ،از مغازم دزدی شد از ماشینم ،زن وشوهر باهم فقط دعوا میکردیم ،زنم همش میگفت از خونه بدم میاد جوش سنگینه ،گفتیم بچه دار شیم رابطمون خوب میشه بدتر شد ،کلی ضرر مالی دیدیم،اما حالا اومدیم از اونجا بیرن اوضاع فرق کرده خیلی خوبیم همش یاد میکنیم میگیم اونجا برامون خوب نبود


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

از مستاجر قبلتر پرسیدم چرا رفتید از اینجا گفت اون خونه اومد نداشت برامون شوهر تصادف کرد وپاش شکست ضرر مالی دیدیم،وحالمون خوب نبود ،دیگه نمیدونستم چیکار کنم بعد از این تحریما قیمت خونه ها شده بود میلیاردی،گفتم خدایا اخر واول من همین خونست چرا اینطور میشه ،یه چیز دیگه وقتی زنگ زدم صاحب خونه ک ه ساخته بود بهم گفت اونجا رو ما شراکتی ساختیم اما ای کاش نمیساختیم خیلی ضرر دیدیم زیر قیمت فروختم تا راحت بشم ،که ما خریدیم از شانس

کلا شده بود یه داستان ترسناک که ایا این خونه به هیچکس نمیفته ،خوابای وحشتناک میدیم تا اینکه مادرم کلی دعا نوشت برامون گوشه های خونه گداشتیم و خودمم شروع کرم دعا خوندن والتماس خدارو کردن که کار ندارم خونه چطوریه واعتقادیم به افتان ونیفتادن خونه ندارم از مالم میگذرم اما به جون بچم وشوهرم هیچی نشه ،سهی کردم هر کاری میکنم از نزدیکترین کسام قایم کنم کم حرف بزنم ،نگم میخوام چیکار کنم ،سعی کردم تو خونه الکی خوش باشم ،بی خیال شم به همه چی ،خودم وبچه وزندگیم سپردم خدا 

2731

تو اینه خودم میدیم نمیشناختم زخم ابروم خیلی بد بود مثل چاقو کشا بعد از یه مدت اوضاع اروم شد هرکی چیزی میگفتم توکل به خدا خوبه اوضاع بدترین اوضاع مالی رو داشتم گفتم خداروشکر ،وتا الان دیگه اتفاقی نیفتاده،اماا من هنوز توی این شششماه سال گذشته موندم اخرشم نفهمیدم چه حکمتی بود چند ماه پیش دیه ابرومو ریختن به حسابم پانزده میلیون ،چندشب پیش حساب کردم طلا های ازم برده بودن به زمان ده سال پیش خریده بودم با فاکتوراشون همین اندازه پانزده میلیون بود،هنوز به زن وپسر همسایه شک دارم ،اما بیشتر از خدا میترسم که با این شک ایمانم از دس

کلا شده بود یه داستان ترسناک که ایا این خونه به هیچکس نمیفته ،خوابای وحشتناک میدیم تا اینکه مادرم کل ...

بقیه اش رو گذاشتی لایکم کن لطفا بیام بخونم برام جالبه عزیزم

کسی که سنگدله شاید یه روزی مهربون بوده شکستن اعتمادشو وقتی که خیلی جوون بوده هراندازه که میجنگهبازم حس میکنه کم نیست  شاید پلای برگشتو خودش عمدا خراب کرده هزاربار باسفید باخته سیاهو انتخاب کرده .....

ای کاش دوستان نطراتشون با خوش نیتی برام مینوشتن اگه کسیم تجربه داره بهم بگه گاهی اوقات حرفای بقیه یه راه گشایی میشه برای بقیه،ممنون که بودید وخوندید

2738
دزدی کار هر کسی میتونه باشه  بقیه اتفاقاتم که ربطی به همسایه نداره مگه شرایط همسایه چطوریه که ش ...

پسرش معتاده وهمش تو پارکینک بود قبلا از از یه واحد دیگه دزدی شده بود ده ملیون طلا برده بودن از روز اول بهش شک کردم چون وقتی سری اول رفتم وبرگشتم موقعه رفتن در واحد اینا باز وبسته شد کلا خانواده مشکوکین ،مادرش انرژی منفی بهم میده کل کوچه بهشون مشکوکن ،از زمانی که دوربین گذاشتیم پسره رفت وامدش کم شد ه اما روز دزدی خونم گفتن پسره رفته کنپ ترک کنه نبود دوهفته بعدش پیداش شد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز