2733
2734

چند بار شیر خودتونو میدین و چند بار غذا میدین؟ چه ساعتایی شیر و چه ساعتایی غذا میدین؟غذا چی میدین که فرداش تکراری نباشه. خواهش میکنم راهنماییم کنید. فردا تو شب قدر براتون دعا میکنم.

99.9.9به لطف خدا دفاع و یه هدیه ی بزرگ😍هنوز دفاع نکردم ولی خدا یه هدیه ی بزرگ بهم داد.😘 

شیرمو کم کردم ک غذا بخوره سه وعده اصلی و عصرونه.....البته شیرم کم کمش چهار بارو میخوره و هر وقت میخواد بخوابه.....ظهر و شب....شبم سه بار بیدار میشه

سوپ و حریره و فرنی براش میپزم و هربار موادشو تغییر میدم مثلا سوپ ی بار جو پرک ی بار رشته و برنج ی بار عدس میریزم ی بار گوجه و قارچ و ....

و یا تو فرنیش گلاب و شیره انگور و موز و سیب و مغزیجات و کره و....


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اشتها و شرايط جسمي هر بچه اي متفاوته و قانون خاصي نداره . ولي اگر بخوايم يه رژيم نرمال رو تصور كنيم ، روزي ٤-٥ وعده ي ١٢٠ سي سي كافيه و حداقل ٢ وعده ي غذا و ٢ تا ميان وعده . غذا كه اكثرا انواع سوپ و آش با برنج و گندم و جو و بلغور يا ورميشل ، شيربرنج ،فرني ،پوره سيب زميني يا هويج ، كته ي نرم با مرغ و آب مرغ يا گوشت .... 

ميان وعده هم ميوه و آبميوه و شيرموز،بستني ،پودر چهار مغز و انواع بيسكوييت كودك ،سرلاك ،زرده تخم مرغ،خرما 

2731

روزی ۷،۸ بار شیر خودمو میخوره 

روزی دو بار شیر خشک 

۴ بارم غذا و میان وعده 

پسرم ۹ صبح بیدار میشه بهش صبحانه میدم یا تخم مرغ یا فرنی ، یا سوپی چیزی

بعد بهش قطره اهن و مولتی میدم بهش چیزی نمیدم تا دو ساعتش بگذره بعد بهش شیر خشک میدم

ظهر بهش غذا میدم هرچی خودمون بخوریم روشم شیر خودمو میخوره دو سه بار 

عصر بهش میوه یا تنقلات مثل ذرت بوداده یا شکلات سنگی میدم سر شب شیر خشک ، همراه خودمون شام میخوره

ما بین همه برنامه ها شیر خودمم میخوره 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد

من پسرم یک ماه دیگه، تولد یک سالگیشه. شیر که یکبار حدود ۶ صبح، یکبار حدود ۱۰، بعد ۱، و بعد حدود ۷ و دیگه ساعت ۸ شب می خوابه. ور طول شب هم دوبار حداقل شیر می خواد. غذا هم بین ۳ تا ۵ وعده بستگی به اشتهاش. الان دیگه از غذای خودمون قبل از اینکه نمک بزنم بر میدارم و کمی برای با قاشق نرم می کنم. ماست به عنوان یک میان وعده، میوه هم یک میان وعده

 به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم/ کجا این سرانجام بد داشتیم 
شیرمو کم کردم ک غذا بخوره سه وعده اصلی و عصرونه.....البته شیرم کم کمش چهار بارو میخوره و هر وقت میخو ...

ممنون دوست خوبم. آخه دختر من شبها بیدار نمیشه. شیر خودمم کم شده. اونقدر ناراحتم که. البته بخاطر ناراحتی های دیگه و استرس شیرم کم شد. ده کیلو وزن کم کردم تو این دوسه ماه. چیکار کنم آخه،بنظرتون میتونم شیرمو زیاد کنم دوباره؟

99.9.9به لطف خدا دفاع و یه هدیه ی بزرگ😍هنوز دفاع نکردم ولی خدا یه هدیه ی بزرگ بهم داد.😘 
من پسرم یک ماه دیگه، تولد یک سالگیشه. شیر که یکبار حدود ۶ صبح، یکبار حدود ۱۰، بعد ۱، و بعد حدود ۷ و ...

خوش به حالتون. من شیرم کم شده،چیکار کنم زیاد شه.

99.9.9به لطف خدا دفاع و یه هدیه ی بزرگ😍هنوز دفاع نکردم ولی خدا یه هدیه ی بزرگ بهم داد.😘 
2738
خوش به حالتون. من شیرم کم شده،چیکار کنم زیاد شه.

رازیانه بخور عزیزم.پسر منم عید یک سالش شد .شیرم خیلی کم شد الان چند شبه قبل خواب یه قاشق پودر رازیانه میریزم تو شیر میخورم شیرم بهتر شده.فقط تو دوران پریودی نخور

روزی ۷،۸ بار شیر خودمو میخوره  روزی دو بار شیر خشک  ۴ بارم غذا و میان وعده  پسرم ۹ ...

دختر من چرا پس اشتهاش کمه؟ اصلا این همه نمیخوره. شیر خودمم کم شده.

99.9.9به لطف خدا دفاع و یه هدیه ی بزرگ😍هنوز دفاع نکردم ولی خدا یه هدیه ی بزرگ بهم داد.😘 
رازیانه بخور عزیزم.پسر منم عید یک سالش شد .شیرم خیلی کم شد الان چند شبه قبل خواب یه قاشق پودر رازیان ...

چشم. ممنون. خدا پسرتو حفظ کنه.

99.9.9به لطف خدا دفاع و یه هدیه ی بزرگ😍هنوز دفاع نکردم ولی خدا یه هدیه ی بزرگ بهم داد.😘 
دختر من چرا پس اشتهاش کمه؟ اصلا این همه نمیخوره. شیر خودمم کم شده.

بچه ها فرق میکنن شاید داره دندون در میاره 

بعدم بچه ها از یکسالگی به بعد برعکس میشن باید غذای اصلیشون غذای سفره باشه شیر فرعی باشه ولی تازه تو سال دوم وابسته به شیر مادر میشن اگر خیلی کم غذاست صبور باش از شیر که گرفته بشه غذاش بهتر میشه 

وزنش چطوره ؟ 

وزن تولدش چقدر بوده ؟

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد

اگر دخترت شبها بیدار نمیشه حتما سیره 

چون اگر گرسنش بشه حتما بیدار میشه 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
ممنون دوست خوبم. آخه دختر من شبها بیدار نمیشه. شیر خودمم کم شده. اونقدر ناراحتم که. البته بخاطر نارا ...

عزیزم بهتر بعد از یک سال اولویت شیر حالا من برعکس شما الان میخوام شیر شبش و قطع کنم ک برای شیر گرفتن راحت باشم

الان فقط با غذا سیرش کن و شیرت و بزار برای وقتی ک میخوای بخوابونیش

رازیانه برای شیرت خوبه....شیر زیاد....سوپ و آبگوشت....آب زیاد.....

خوش به حالتون. من شیرم کم شده،چیکار کنم زیاد شه.

منم نمی دونم چقدر شیر دارم الان... فکر میکنم بیشتر از روی عادت شیر می خوره موقع خواب. ولی خب مکیدن نوزاد بهترین محرک تولید شیر هست. در کنارش حتما مایعات به اندازه کافی بخورید و رژیم غذایی سالم که سبزیجات و پروتئین به اندازه کافی داشته باشه

 به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم/ کجا این سرانجام بد داشتیم 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز