من همیشه تنهام.چارتاخاهردارم تو شهرستان هستیم.خونه هامونم هرکدوم دو سه تاکوچه فرق داره .من خاهرکوچیکه ام.ازخودم تعریف نمیکنم.خیلی خجالتی و کمحرفم.بچم یکم شیطونه هیچ جانمیرم.همش کناره گیری میکنم.جواب هیشکیونمیدم.هر کی هرچی دلش خاس میگه بهم ولی ج نمیدم.سرمومیندازم پایین.باهیشکی تاحالابد حرف نزدم.همیشه حرمت بزرگتریونگه میدارم.ولی همه ازمن بدشون میاد.احساس میکنم زیادیم.هیشکی بهم نمیگه تنهایی بیاخونمون.بااینکه هرجابرم دست خالی نمیرم.نمیدونم دلیلش چیه.دوس دارم خودموبکشم.همش کارم گریس.پدرومادرمم اصلا نمیگن بیا.کلا ماخاهرارو دوس ندارن بریم خونشون.منم باوجودچارتا خواهرو پدر ومادر همیشه تنهام.خیلی خسته وناراحتم.خیلیییی
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
همین دیگه سکوت بیش از حد تنفر میاره، یکم زبون دار باشی همه میزارنت رو سرشون، متاسفانه آدم خوب جا نداره تو دل کسی هرچی بدتر باشی محبوب تری، یکم بد و بدجنس بشو ببین چقدر محبوب میشی
سلام عزیزم. .. منم ی زمانی مثل شما بودم البته من این مسئله رو توی دانشگاه داشتم.چون دوست نداشتم با کسی زیادی صمیمی شم و غیبت کنم و مسخره کنم فاصله میگرفتم دیگران هم دلیل فاصله گرفتن من رو نمیدونستن فک میکردن من مغرورم یا خودمو میگیرم یواش یواش همه علیه من جبهه گرفتن.باعث خیلی ناراحتی ها و مشکلاتم شد. وقتی نامزد کردم هم اوایل این مشکل رو داشتم اصلا اهل حرف زدن و غیبت کردن خود شیرین کردن نبودم و خانواده شوهرم فک میکردن ایرادی دارم یا خودم رو بالا میگیرم و گلایه میکردن تا اینکه گفتم من اخلاقم اینطوری هست وگرنه قصد بی احترامی ندارم.. واسه همه توضیح دادم که من کلا درون گرا هستم ولی هرکی بیاد سمتم تا جایی که نخواد غیبت کنه و زیرآب یکی دیگه بزنه من خوشحال میشم.واسه زن داداشام هم گفتم ک یه وقت فک نکنن من دوسشون ندارم.. الان دیگه مشکلی ندارم.. آدم باید صحبت کنه ار روحیات و اخلاقش بگه. شاید دیگران فک میکنن تو دوست نداری رفت و آمد کنی
من اصلا نمیتونمبا شوخی و خنده و کنایه جواب کسی رو بدم.واس همین هرچقدم حرفم درست باشه قبول نمکنن.خیلی ام رکم.یه خاله دارم با هممه شوخی میکنه.حرفشم به کرسی میشونه