بچه ها خواهش میکنم با حوصله بخونین راه درستو بهم بگین دیشب که اینا رو گفتم: یه لحظه تو ذهنم جرقه زد شوهرم ب بهونه های مختلف میخواد من برم خونه ی مامانش راستش نزدیک دو هفته هست نرفتم چون از متنفر شدم ازش دوست ندارم ببینمشون (قبلا گفته بودم تو تاپیک های قبلی که ب هر طریقی میخواد من پیش شوهرم خراب کنه و از چشم شوهرم بندازه خودشو جا بده که شوهرم خرجیه اونو بکشه و خدا میدونه هدف این کاراشو) اخرین بار هم با شوهرم حرف میزدیم عاشقانه و توام با گاهی اخم و یه لحظه یه حرفمو شر کرد گف ب پسررررر مننننننن خط و نشون نکشششش هاااااا تو رووو همممم خفه میکنممممم باباتو هم خفه میکنممممممم من خیلی ناراحت شدم چیکار بابام داشت بیشور اونم پیش همه جاریم و... یه کلام جوابش رو هم ندادم اومدیم خونمون دیگه نرفتم حالا هم شوهرم دم ب دیقه ب بهونه مختلف میخواد منو بکشونه اونجا من نمیرم اصلا چشم نداره ببینه
بچه ها الان زنگ زده میگه بیایین برا افطار ب نظرتون برم یا ن؟؟ با توجه ب اینکه همیشه خواهرشوهرم رو مهمون دعوت کردنی من و یکی از جاری هام رو دعوت میکنه که مث نظافت چی دو نفر تو خونه باشه که بشور بساب کنه که ب دخترش خوش بگذره و اون پادشاهی کنه دست ب سیاه سفید نزنه فک کنم بازم این نقشه رو دارن شب هم خواب دیدم تو خواب خواهرشوهرو شوهرش رو هم دیدم