چند مدت بود همش میگف بچه بیارین ما هم رفتیم اقدام یکسالی انتظار کشیدیم هر روز بهم کنایه میزد و میگفت و به مامانم زنگ زد دخترتون ببرین دکتر و ازین حرفا تا بالاخره خداروشکر باردار شدم حالا که باردار شدم و چون پسر کم دارن دلش پسر میخواسته و بچه من دختره خداروشکر و منو مامانم واقعا خوشحالیم چون من تک دخترم بعد اونشب خونش افطاری بود سر سفره بلند جلو دختراشو داماداش گفت با لحن بدی ای که دخترررررره یک پسری بیارین داغون شدم ولی جوابشو ندادم اما تو گلوم مونده ی چی بگم شوهرم گف خودم میگم نظرتون چیه بگم منم یا نه؟
خدایا مرسی ک دخترمو به من هدیه دادی خودت نگهدارش باش 🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️❤️