شوهرم چند روزه مسافرت بود ومنم خونه مامانمم چون زانوشو عمل کرده خونه اشم یه شب من یه شب خواهرم ، شوهرم خیلی برای سفر اصرار داشت باهاش برم که به خاطر مادرم نرفتم کلا تو ابن دو هفته که مامانم عمل کرده خیلی بهونه گیری میکنه که چرا یه شب در میون خونه مامانم مبخوابیم وخسته شده امروز هم بعد مسافرتش با خانوادش باغشون نزدیک تهرانه میرفت که گفت بیام مخالفت کردم و اونم ناراحت شذ و کلی غر زد یه دلیلمم اینه با بی بی چک فهمیدم باردارم و صلاح نمیدونم برم مسافرت ولی چون به جواب بی بی چک مطمئن نیستم هنوز به شوهرم از بارداریم نگفتم و فردا میخوام ازمایش بدم مطمئن بشم بعذ بگم ، امشب بعد باغ اومد خونه مامانم ، بعضی وقتا خونه خودمون هوس قلیون کشیدن میکنه و من اماده میکنم میکشه امشب که خونه مامانم حرفشو زد مخالفت کردم به خاطر بارداریم اون که نمیدونست ناراحت شذ و رفت تو اتاق بخوابه ،منم رفتم تو اتاق پیشش شروع کرد به دعوا کردن با من و از خونه رفت بیرون ، میخواستم جریان بارداریمو یگم ولی یه در صد احتمال میدم خطا بی بی چک باشه پشیمون شدم و گفتم صبر کنم مطمئن بشم بعد بگم ، از اونورم نمیدونم کجا رفت و زنگ میزنم ریجکت میکنه خیلی اعصابم خورده