من و شوهرم از صفر شروع کردیم وقتی رفتیم تو خونمون بخاری نداشتیم خیلی سرد بود گاز و روشن گذاشتیم و من تا صبح کشیک دادم که بوی گاز خفمون نکنه این یک نمونه از هزاران هزار نمونه ی اینجوری بود؛؛شوهرم اخلاق خیلی خیلی بدی داره اخلاقش خشک و تنده و گوشه گیره با هیچ کس گرم نمیگیره به همه کس و همه جا و درهمه حال بی محلی میکنه؛؛ همش دوست داره اطرافیان و تحقیر کنه؛ الان ده سال از زندگیمون گذشته و وضع مالیش خوب شده اما اختیار هیچی دستم نیست؛ نه طلایی برام خرید و نه حتی لباس خاصی ؛:" منم تصمیم گرفتم برم سرکار دور و بریام میگن خوشی زده زیر دلت حالا که وضع شوهرت خوب شده میری سرکار؛؛: " درگیر کار میشی شوهرت بچسبه به یکی خوبه؛؛؛ خسته شدم خیلی سرده همش سرش تو گوشیه اصلا منو نمیبینه حتی بام حرف نمیزنه نظرمو راجب هیچی نمیپرسه خسته شدم از تلاش یکطرفه خودش اینجوری راحته نظر شما چیه بهتره بشینم تو خونه یا برم سرکار
به اینا نگاه کنید😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐اینام به شما نگاه میکنن جالبه نه منم خودم اول باورم نمیشد یکی و دارم شب و روز به فکرمه😍😍. طلبکاره پولشو میخواد😐
امان ازین اطرافیان نادون ک وقتی تو اوج سختی و بدبختی هستی هیچکدومشون نمیگن چرا اما امان از وقتی ک بخوای یه کاری برای خودتو و زندگیت بکنی همه میشن علامه دهر و ژست فیلسوف بودنشون کلافت میکنه😖شما ب حرف جماعت تکیه نکن پی دلتو بگیر ببین حالت چطوری خوب میشه همون راه رو برو
هیچکدوم از ما نمیدونیم که داستانمون کی تموم میشه...