یه بچه داشتم زندگی خوبی نداشتم چند دفه خواستم طلاق بگیرم بچه م گریه میکرد و میگفت خودکشی میکنم شوهرم برای اینکه منو‌پابند کنه جلوگیری نمیکرد و منم دوباره حامله شدم چند وقت دیگه زایمان دارم ولی افسردگی شدید دارم تولد شوهرم بود توقع داشت بهش تبریک بگم ولی چطوری میتونم با عامل بدبختی هام بگم و بخندم و تولدشو تبریک بگم. اخه چطوری راحت شم از این مرد؟؟ بچه م نمیذاره ضجهه میزنه التماس میکنه تهدید میکنهدخودشو میکشه من چطوری اینجام تو این‌زنذگی با مردی ک متنفرم ازش بچه ای ک خیلی برای طلاق مخالفت میکنه یه بچه دیگه ک تو راهه و نمیخوامش میخوام بعد زایمان طلاق بگیرم چطوری ؟؟
مگه چیکارکرده همسرت که تااین حدازش متنفری؟
بچه ت چند سالشه
برو افسردگیتو درمان کن
چرا مگه شوهرت چکار میکنه
مشکلی نداری انگارافسرده ای عزیزم بهتره بایه مشاورحرف بزنی 😘
چرا خودت قرص نخوردي گناه اون طفل معصوم ها چيه
ای بابا چرا عزیزم
انشالله تن خودت و بچه هات سالم باشه ناشکری نکن
چرا یجوری حرف میزنی پای کس دیگه درمیونه یا شوهرت بهت خیانت کرده
فقط اینکه برو روانپزک
شوهرت جلوگیری نمیکرد خودت قرص میخوردی توأم عامل بدبختی اون بچه ای
وا خو اول نمیاوردیش اون بچتم حق دار اوردیش دنیا لابد خوشش نمیاد بر زیر دسه ناپدری یا نا مادری سعی کن مشکله رفتاری شوهرتو رفع کنی از یه روانپزشک کمک بگیر تا بهت بگه چطور رفتار کنی باهاش
خوب قرص میخوردی
حق نداری فقط به خودت فکر کنی
بیچاره اون بچه
منتظر بودی همسرت جلوگیری کنه؟؟؟؟؟ اگه تا این حد نمی خواستی بهتر بود خودت بفکر باشی
نمیتونم بگم چون شاید مثل گیلاس قرمز یکی بشناسه منو ولی واقعا ازش بدم میاد همیشع همینجوری بودم نع اینکه بگم‌الان افسردگی دارم خانواده ام میگن بچه ات عادی میشه براش طلاق بگیر نااهله شوهرت ولی من نمیتونم از احساسات بچه م بگذرم ولی خودمو هم نمیتونم تا این حد فنا بدم چکنم راهکار بدهید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
