امروز خونه دختر داییم زنداییم زل زده بود بهم
..فکر میکرد باردارم..آخه پری ام یکم چشمام گود افتاده..بعد دختر داییم گفت تو نمیخوای بچه بیاری و فلان و مامانت نگه میداره..من پنج سال وقتمو صرف پسرم کردم الانم پنج سال دیگه باید صرف دخترم کنم..به هیچی نمیرسم..تو کمک داری یکی دیگه بیار..مامانمم چیزی نمیگف..اومدیم خونه به مامانم گفت دیدی زندایی چطوری زل زده بود..مجبور شدم بگم پریودم..همش فکر میکنه حامله ام..مامانمم گفت خب بچه بیار بذار چشمش دربیاد😆 بنظرتون حرف دختر داییم درسته ک میگه سختی داره ولی بعدش راحتی؟