زینب جون من با کاربری جدید عضو شدم دوباره دوست داشتی درخواستمو بپذیر
جاهای خالی زندگی آدما مثل یه درد مزمنه، با دوستات میری بیرون، سرکاری سرت شلوغه، میری مسافرت...اما تو غروب یه روز تعطیل وقتی خبری از روزمرگی های زندگیت نیست، یکهو زخم کهنه ت سر وا میکنه با همون شدت اونقدر به قلبت میکوبه که یادت بیاد خلأهای زندگی با هیچ سرگرمی پر شدنی نیستن، و اینه همون واقعیت تلخی که یادت میندازه این درد مزمن مهمون همیشگیت بوده حتی اونوقتا که داشتی میخندی تا شاید فقط شاید حجم نداشته هاتو فراموش کنی، و من چقدر از این حالت بینابینی بیزارم.
جاهای خالی زندگی آدما مثل یه درد مزمنه، با دوستات میری بیرون، سرکاری سرت شلوغه، میری مسافرت...اما تو غروب یه روز تعطیل وقتی خبری از روزمرگی های زندگیت نیست، یکهو زخم کهنه ت سر وا میکنه با همون شدت اونقدر به قلبت میکوبه که یادت بیاد خلأهای زندگی با هیچ سرگرمی پر شدنی نیستن، و اینه همون واقعیت تلخی که یادت میندازه این درد مزمن مهمون همیشگیت بوده حتی اونوقتا که داشتی میخندی تا شاید فقط شاید حجم نداشته هاتو فراموش کنی، و من چقدر از این حالت بینابینی بیزارم.
واقعا😍😍😍خوشبخت بشی عزیز دلم عروس سوم ما 💃💃💃💃وااای خبر خوبی بود 💋💋💋💋
عزیزم ختم من امروز تموم میشه سری دوم دعای معراجو میخوام بردارم چند روز فاصله بزارم بینش برا ختم بعدی ؟میتونم از فرداختم دوم رو شروع کنم ؟هنوز اتفاقی نیفتاده برام ولی امیددارم
دلم افتاده در خیابانی که دو سویش به کهکشان وصل است...
جاهای خالی زندگی آدما مثل یه درد مزمنه، با دوستات میری بیرون، سرکاری سرت شلوغه، میری مسافرت...اما تو غروب یه روز تعطیل وقتی خبری از روزمرگی های زندگیت نیست، یکهو زخم کهنه ت سر وا میکنه با همون شدت اونقدر به قلبت میکوبه که یادت بیاد خلأهای زندگی با هیچ سرگرمی پر شدنی نیستن، و اینه همون واقعیت تلخی که یادت میندازه این درد مزمن مهمون همیشگیت بوده حتی اونوقتا که داشتی میخندی تا شاید فقط شاید حجم نداشته هاتو فراموش کنی، و من چقدر از این حالت بینابینی بیزارم.
اون ختمی که فکر کنم تابستون تموم شد؛ ختم معراج؛ ازون ختمم کسی نتیجه نگرفت؟
من که کلا چله هام نتیجه نمیده
جاهای خالی زندگی آدما مثل یه درد مزمنه، با دوستات میری بیرون، سرکاری سرت شلوغه، میری مسافرت...اما تو غروب یه روز تعطیل وقتی خبری از روزمرگی های زندگیت نیست، یکهو زخم کهنه ت سر وا میکنه با همون شدت اونقدر به قلبت میکوبه که یادت بیاد خلأهای زندگی با هیچ سرگرمی پر شدنی نیستن، و اینه همون واقعیت تلخی که یادت میندازه این درد مزمن مهمون همیشگیت بوده حتی اونوقتا که داشتی میخندی تا شاید فقط شاید حجم نداشته هاتو فراموش کنی، و من چقدر از این حالت بینابینی بیزارم.