عزیزم منم دقیقا حس و حال شما رو دارم امروز صبح از بی کسی و تنهایی خودم کلی اشک ریختم مادرم اصلا زنگ نمی زنه حالم رو بپرسه اگر هم من زنگ بزنم به یه بهونه ای سریع قطع میکنه.
با اینکه نزدیک هستن بهم سر نمیزنه الان که هفت ماه از بارداریم گذشته فقط عید در حد نیم ساعت اومدن و رفتن.
اصلا نمی گن چیزی هوس کردی برات درست کنیم خانواده شوهرم از همه بدتر.تو این اوضاع توقع دارن برای شام و ناهار دعوتشون کنم.
تصمیم گرفتم از امروز بیخیال بشم و نه به کسی زنگ بزنم نه جواب تلفن بدم .دیگه بریدم حتی نمیخوام برای روز زایمان کسی بیاد پیشم از همه دلگیرم .حساس هم نیستم ولی بی مهری زیاد دیدم.
فقط میگم خدا بزرگه و اینجوری خودم رو آروم میکنم چاره ای دیگه ندارم.