2737
2734
عنوان

فكرم درگيره

148 بازدید | 23 پست

فكرم همش درگيره . مامانم همش تيكه ميندازه  روحرفايي كه به شوهرم ميزنه فكر نميكنه و همش ارازش ميده زنگ زدم حالشو بپرسم سر يه شوخي ك باش كردم  گوشي دادم شوهرم بدون سلام عليك شروع كرده پشت سرم بدگفتن و اينكه اينم از دختر من كه اينجوري شده و تقصير توعه و از اسن حرفا انگار من پنج سالمه

چه طوري ميتونه با زندگيم اينجوري كنه ديشب شوهرم بغض كرده بود الهي براش بميرم . واقعا مامانم نوجونيمو با حسادتاش خراب كرد الانم دوريم خداروشكر ولي از دورم زهرشو ميريزه


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بعضي وقتا با غصه فكر ميكنم خيلي تنهام دعوا كردن باهاش بهم حس عذاب وجدان ميده بعضي وقتا فكر ميكنم همين رفتارا باعث شده از بچه ها بدم بياد و بترسم از مادرشدن ! چه قدر فاصله هست بينمون خيلي از نظر عاطفي حالم بده  تا سر حد مرگ قلبون كشيدم و رد دادم و حالم بد شد

2731

اصلا نميتونم بفهمم قصدو نيتش چيه از كاراش فقط بعضي وقتا حس ميكنم حسادت شديد داره بهم ! كه واقعا موندم شما اگه مادر شدين به من بگيد اخه ادم ب دخترش حسودي ميكنه!!؟

همش ميخواد منو ازچشم همه بندازه دوستامو دور كنه ازم حتي زنگشون ميزنه انقدر بد رفتار ميكنه كه ميترسن بيان خونم! ميرم شهرمون ديدنشون يهو ميبينم كل فاميل گله ميكنن مثلا يه مسله شخصي بوده بينمون رفته به همه گفته و همه سرزنشم ميكنن بعد به روي مباركش هم نمياره رفتار زشتشو يا دروغ تعريف كردن يا ده تا ميذاره روش ميگه 

به خدا كم اوردم ! حسوديم ميشه ماماناي بقيه رو ميبينم انقدر بي منت انقدر پر از عشق انقدر مهربون انقدر راز دار محرم اسرار انقدر ساده و صميمي! پر از تجربه من يادم نمياد سر يه بحث كوچيك راهنمايي ميگرفتم اولا ازش سريع اسم طلاق و دعوا ميورد وسط . فكر نميكردم بچگي پر از تنهايي و كتك خوردن تموم شه نوجوونيه پراز تحقي و مقايسه و سركوب بگذره جونيه پر از حسادت و نادوني و اسيب به زندگيم شروع بشه ! و با اين حجم از عذاب وجدان و ترس  

2738

تا اين موقع صبح خوابم نبرده دارم ديوونه ميشم كم اوردم ! بش هيچ حس خوبي ندارم اما دلم ميخواد عشق ب مادرو تجربه ميكردم متاسفانه تو نطفه كور شد و من موندم و عقده هاي زياد. بعضي وقتا دلم ميخواد جاي هركسي كه بامادرش راحته و عاشق مامانشه باشم متاسفانه نميتونم نميتونم نميشه مهري تو دلم نيست مثل يه غده زايد شده اين رابطه 

عزیزم تو خیلی هم خوبی ، بله بعضی مادرا اینجورین ، خدا رو شکر که ازش دوری ، جاهای جدید برو دوست پیدا کن ، اگر میخوای از نظر روحی سلامت باشی ارتباطت رو باهاش به حداقل یا صفر برسون ( اینا حرفای روانپزشکه ها ) از خودم در نمیارم ، متاسفانه بحث و گفتگو با این نوع آدما بجایی نمیرسه ، 

فقط تو زندگی به خودت و خوشبختی خودت فکر کن 


تمام نا تمام من
با تو تمام می شوم ..
تا اين موقع صبح خوابم نبرده دارم ديوونه ميشم كم اوردم ! بش هيچ حس خوبي ندارم اما دلم ميخواد عشق ب ما ...

بچه بیار و محبتی رو که ندیدی به بچه خودت بکن این راه درمانه 

تمام نا تمام من
با تو تمام می شوم ..
عزیزم تو خیلی هم خوبی ، بله بعضی مادرا اینجورین ، خدا رو شکر که ازش دوری ، جاهای جدید برو دوست پیدا ...

مرسي جانم. من همش فكر ميكنم مادرم بيماره و بايد از نظر روحي مداوا شه و همه اثرات جسمي كه  ميبينه از حال بد درونشه و اشفتگي درونشه اون كينه ايكه تو وجودشه  از گذشته ها و ادماش اون حس حسادت و چزوندن ديگران اون حساي بد . و متاسفانه اجازه كمك هم نميده و نميپذيره و اخلاقشو هرروز بدتر و حساس تر ميكنه 

بچه بیار و محبتی رو که ندیدی به بچه خودت بکن این راه درمانه 

ميترسم نفرين ميكرد منو تو  دعوا. يا اينكه ميترسم زندگيش مثل كودكي خودم بشه بعضي شبا كابوس ميبينم بچه دارم و بچمو گم كردم و بي مهرانه رهاش كردم خيلي كابوساي بدي ميبينم .

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز