مامان منم وقتی از بابام اعصبانی میگه به خون باباتون تشنم ی عمره اگه زندان نبود باباتونو میکشتم
بعد میبینی فردا دارن حرف میزنن میگن میخندن میگم چی شد تو که اینطوری گفتی میگه مجبورم دیگه😂😂😂😂
ی بار جلوی داماد و عروسا افتادن دعوا باهم ما فقط میخندیدیم
شوهرم بابامو برد بیرون گفته مامان روت غیرت داره زن دیگه حسوده میگه بابات با ی لحنی گفت واقعا راست میگی
اومدیم خونه فقط میخندید شوهرم
بعد جالب بابام رفته با مامانم حرف زد انگار نه انگار دعوا کردن😂😂😂😂😂
شما الانم اعصابت ریخته بهم آروم بشی شوهرت میشه عسل