تاپیک قبلم. رو عصر زدم گفتم میخوام برم شوهرم هنوز نیومده ساعت هفتو نیم بالاخره اومد گفت بیا تو اتاق رفتم با هم دعوامون شد کلی گریه کردم ریملم پخش صورتم شد مجبور شدم کلا بشورم از نو بمالم ارایشو.بعدم رفتیم پیتزا خوردیم بعدشم رفتم تگراس دو رو دیدیم با دایی و زنداییم بعد ک اومدیم شد 12 از اون موقع تا حالا هرچی خواست بهم نزدیک بشه نذاشتم یک بار زدم جای ممنوعش حالش بد شد براش اب قند اوردم گفت کاریت ندارم فقط تو بغلم بخواب بازم زدم تو دلشو کمرش و دماغش بعدم پاشدم برم اب بخورم گفت واسه منم بیار برگشتم گفت قلبم درد میکنه
دارم دیوونه میشم دیگه از دستش😭😭😭