ای دهقان فداکار:
تو در روزگاری بزرگ شدی که مردی برهنه شد تا زنان و کودکان زنده بمانند….
اما من در روزگاری نفس میکشم ک زنی برهنه میشود تا کودکش از گرسنگی نمیرد…
درسرزمین من هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست..وهیچ خیابانی…
بن بست ها اما فقط زن ها را میشناسند انگار…
اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست..
تخت های بیمارستان ها اما پر از مریم های درد کشیده ای است
که هیچ کدام مسیح را آبستن نیستند…
من درمیان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برایت از گناه را دارد !!
نمیدانم…
چرا شعار از لیاقتم…صداقتم…نجابتم و…میدهی…
تویی که میدانم اگر بدانی بکارتم به تاراج رفته انگ هرزه بودن میزنی و میروی…یدا خواهی کرد…
این روزها صداقت لیاقت و نجابتی که تو می خواهی
زیاد میدوزند !!!!