2726

سلام..بچه ها من واقعا نمی دونم چه کار کنم.چندین ساله که درگیر سرکتاب با قرآن و دنبال فال و ... هستم.

واقعا خسته شدم.نمی دونم تا کی میخوام ادامه بدم.به هیچ جایی نمی رسم.اکثرا حرف هاشون مشترکه.چیزجدیدی نمی گن.اما من وسوسه میشم دوباره فال میگیرم و ...

نصیحتم کنید.چطور فراموش کنم کسی رو که عاشقانه دوست دارم.حتی خودش نمیدونه..

همین عشق و علاقه به اون هست که من رو میکشونه به سمت این کار.که ببینم دوستم داره یا نه..

چطور فرلموش کنم..کمکم کنید.دعام کنید.واقعا درمانده ام.

زندگی برام معنایی نداره.چون فقط دارم به یاد اون زندگی میکنم.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
روانشناس برو ،هی میخوای با رفتن پیش فالگیر اطمینان گیری بکنی

چندین جلسه رفتم.متاسفانه جواب نمیده.میگه تو یه ساعت بهش فکر کن.میام این کار رو کنم.یهو میبینمش.یهو یه اتفاقی میفته.خوابشو میبینم.داغون میشم.

چندین جلسه رفتم.متاسفانه جواب نمیده.میگه تو یه ساعت بهش فکر کن.میام این کار رو کنم.یهو میبینمش.یهو ی ...

اگر میخوای حال و روزت بهتر بشه برو پیش یه روانشناس مجرب،و تکالیفشو انجام بده بهتر میشی 

درخواست دوستی قبول نمیکنم
اگر میخوای حال و روزت بهتر بشه برو پیش یه روانشناس مجرب،و تکالیفشو انجام بده بهتر میشی 

دوباره این کار رو میکنم..امیدوارم تموم شه این کابوس لعنتی.امروز از خودم بدم میاد.یهو نگاه کردم میبینم چقد پول خرج کردم چقد همش تو اینستا و تلگ رام و ... دنبال فال و ... هستم.میترسم ادامه بدم.میترسم انقد بمونن تو این چیزا که از همه چیزم جا بمونم.درس و کار و زندگی و ... 

.نمیتونن فراموشش کنم.نمی تونم.

عزیزم امیدوارم از حرفم ناراحت نشید.اینها تنها یک علت داره‌.اونم بیکاریه.اگه یک مشغولیت جدی برای خودتون پیدا کنید مثل یک شغل یا ادامه تحصیل یا هرچیزی که کل ساعات روزتون درگیرش باشید و ذهنتون مشغول باشه ،کم کم از سرتون میفته.ضمنا با مردم بیشتری آشنا میشید و در جمعهای جدیدی قرار میگیرید و کلا دنیاتو تغییر می کنه .امیدوارم مشکلتون حل بشه

دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.❣دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود بنشانمش روی زانوانم و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند. یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم. اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش "گندم" را نکند. آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد. معلوم است، "خورشید"! اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، "شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده. دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد. "نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شده م. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست. تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. "رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم. دلم میخواهد یک دختر داشته باشم. دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم. هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد! آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد🌹🥀🌺🌹🥀🌺🌷⚘
راستش اونو خیلی خییلی دوست دارم.خیلی بیشتر.

باید خودت اول دوست داشته باشی تا بتونی یکی دیگه رو دوست داشته باشی..... 

من یکی رو خیلی دوست داشتم حتی باهمم بودیم ولی خب بهم خورد فهمیدم خودمو دوست نداشتم واقعا فقط اون تو ذهنم بود که کلا از ریشه اشتباهه.... 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730