2726
عنوان

خدایا ما اگه نخوایم به زور به راه راست هدایت شیم باید کی رو ببینیم😥

| مشاهده متن کامل بحث + 1289 بازدید | 84 پست

مادرم رو حین خوندن نماز خیلی دوست دارم

با پای درد نشسته روی زمین یکی از پاهاش رو دراز کرده

و آروم اروم ذکر میگه

الهی عمر همه ی پدر و مادرها بلند باشه

من خودم که مجرد بودم اصلا شرایط مساعدی تو خونه پدری نداشتم

ولی بعد از ازدواج به خودم گفتم بیچاره اون ها بعضی از رفتار یا اخلاقشون که دست خودشون نبوده اونا هم تو فقر بزرگ شدن حالا چه مادی چه تربیتی

نباید خرده گرفت 


ماجرای استخوان فرد بی نماز!!



✅شخصی آمد به نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شكایت از فقر و نداری كرد.


حضرت فرمود: مگر نماز نمی‌خوانی؟

🍃عرض كرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا می‌كنم،

حضرت فرمود: مگر روزه نمی‌گیری ؟

🍃عرض كرد سه ماه روزه می‌گیرم.


آن حضرت فرمود: امر خدا را نهی و نهی خدا را امر می‌كنی یا به كدام معصیت گرفتاری؟

🍃عرض كرد یا رسول الله حاشا و كلّا كه من خلاف فرموده‌ی خدا را بكنم!!


حضرت متفكرانه سر به جیب حیرت فرو برد،

ناگاه جبرئیل نازل شد عرض كرد یا رسول الله!


حق تعالی ترا سلام می‌رساند و می‌فرماید:

در همسایگی این شخص باغیست و در آن باغ گنجشكی آشیانه دارد و در آشیانه او استخوان بی‌نمازی می‌باشد به شومی آن استخوان از خانه‌ی این شخص بركت برداشته شده است و او را فقر گرفته است.

حضرت به آن شخص فرمود :برو آن استخوان را از آنجا بردار، بینداز دور.


مرد به فرموده‌ی آن حضرت عمل كرد بعد از آن توانگر شد.


پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم):

کسی که لبخند بزند به صورت آدم بی نماز، گویا هفت بار خانه خدا را ویران کرده است.



رسول اکرم(صلی‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم):

کسی که کمک کند به بی نماز به اندازه یک لقمه،گویا کشته است هفتاد نبی راکه اولین آنها حضرت آدم و آخرین آنها حضرت محمد صلی اله علیه و آله است.


📚لئالی الاخبار ص ۵۱

الانوار المجالس





ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

یه چیز بگم بچه ها... 🌸🍃🌸 هرگاه در نمازت عجله کردی خواستی زودتر به پایان برسانی به یاد بیاور هم ...

وای عالی بود 👍👍👍👍👍👍👍ممنون دوست گلم😍😍😍😍

خداجونم کوچولوم روسالم بهم رسوندی ...😍😍کمکم کن جوری تربیتش کنم که خودت ازم راضی باشی خداجونم تک تک لحظات شیرین بارداری رو برای همه ی منتظرها از ته دلم آرزو میکنم ....❤❤خدایا دامن همه ی منتظرهاروبه زودی سبز کن ... الهی آمین .... 
داداش منم همین جوریه یه جاهایی رو خیلی بلند میخونه بعد یهو یواش ،، به زنش وقتایی بلند میخونه میگم دع ...

خو قائدش اینه.مردا باید نماز صبحو با صدای بلند بخونن

نمیدونم همه لرا خوشگلن یا هرکی خوشگله لره🤔🤔😎😎😎
2728

وای بابای منم اینطوری بودمجردیم تازه صبحام که میرفت سرکاراخباروباصدای بلندهابلندتلویزیون گوش میدادسحری هاروکه تاساعت 6 و7 همه مونومجبورمیکردسخنرانی وقران گوش بدیم من همیشه چرت میزدم یه بارخودش دلش برام سوخت گفت بروبخواب

   باجماعتی طرفیم که اگر براش کفش سم دارطراحی کنن بهش بر نمیخوره تازه با افتخار هم میپوشه. .اما اگه بهش بگی خدا برات حجابوطراحی کرده تاشان زنانه ات حفظ بشه سریع آزادی وحق انتخابش زیر سوال میره 😂دلم میخواد هرچی دوس دارم بنویسم 😂چهاردیواری اختیاری 😂خدایا جوانمرد کیه 😯چرا ازهمه جاباخبره😐چرانمیتونیم اسم کاربریمونو تغییر بدیمکاش اینستاگرام نابودبشه ترامپ اخراج بشه مرگ بر آمریکا و اسرائیل و انگلیس داعش حیوونه درنده چراهمه تونی نی سایت خوبن وجاریاشون بد چرا تلویزیون فیلمای کره ای پخش نمیکنه چرا آسمون ابیه چرا اینو تاآخرمیخونی مگه بیکاری😃😂😂😂 اینایی که توتاپیکا توهین میکنن بی ادب ان اگه خودم تویه تاپیک عصبی شدم رگ غیرتم زده بالا اما واسه شما خوب نیست 😡خواهرشوهرای نوجوون زبون درازن اصلا خواهرشوهرا ازدم خسیسن 😕😲همیشه حق باعروسه البته عروس مادرشوهرم 😂همیشه ظالم خواهرشوهره البته خواهرشوهری که عروس ماباشیم 😂چقد همسایه هافضولن 😬انگار کارآگاه تشریف دارن 😬چراخواهر شوهربایداینقدر خسیس باشه 😷بلانسبت بعضی توتاپیکا ازبس فحش میدن آدم یادهاپومیفته😂😂😂😂هرکی اینوخوند انتقاد کرد به اون ربطی نداره دلم میخاد هرکی تایید کرد خوشگله ازبعضی کاربرابدم میاد😁میدونی چرا چون بیتربیتن😷فحش میدن اما من فحشم بدم بخاطرتعصب روبعضی ازشماهاس😂😂اونهایی که به بقیه میگن نمکدون خودشون میرغضب ان 😂😂😂باچنتا شون برخوردداشتم چطوری فلانی میرغضب 😨😲به شماها چه آسمون قرمزه خورشید سبزه بتوچه چشمام مال خودمه فضووووول خانمای مارپلیییییی 😂ولگردای نی نی سایت 😎😎😎😎بعضیا توسایت ادای ناظمارودرمیارن چطورین میرغضبا😂😂😂😂😆😅👹👺👺👺👹👻💀👀👾👽اینهایی که هی ادای روشنفکری درمیارن ومیگن مامسلمون نیستیم مسلمون هم شمانیست اسلام هم منتظر شمانیست خدابه شمانیازی نداره باکلاساااا😂فرت فرت غلط املایی نگیرید بیکارا😜کارآگاه بازی درمیارید مچ دست میگیرید انشاالله یکی مچتونوبگیره😏😏انتقادپذیرم اما چرت وپرت پذیر نیستم 😬اونها😂😂وقتی مرداروتونی نیسایت میبینم یاد زنای سرکوچه میفتم که انگارمجبورن سرکوچه بشینن😂😂😂

بابای منم همینجور بود .... توخونه پدریم که بودم نمازش رو بلند میخوند هیچچچچ....تازه بعدشم جزء قرآن اون روز رو باصدای پرهیزگار میزاشت و گوش میداد همراهیش هم میکرد ....😂😂😂یعنی میخاستیم خودمون رو خفه کنیم😂اما خب بقول دوستان روزی میرسه که حسرت همون روزها رو بخوریم....😔هنوزم نمازش رو بلند بلند میخونه😍😍😍خدا سایه شون رو از سرمون کم نکنه👍👍👍👍

خداجونم کوچولوم روسالم بهم رسوندی ...😍😍کمکم کن جوری تربیتش کنم که خودت ازم راضی باشی خداجونم تک تک لحظات شیرین بارداری رو برای همه ی منتظرها از ته دلم آرزو میکنم ....❤❤خدایا دامن همه ی منتظرهاروبه زودی سبز کن ... الهی آمین .... 
خو قائدش اینه.مردا باید نماز صبحو با صدای بلند بخونن

اینو میدونم عزیزم منظور اینه ک مثلا حمد ک باید بلند خونه بشه بعضی جاهاشو خیلیی بلند میخونه یهو باز آروم،،، در حالیکه مقصود از بلند خوندن اینه ک جوهر صدا مشخص بشه ن اینجوری،،،، البته داداش من دلقکیه  واس خودش

🌹 "رَبِّ هَب لی مِن لَدُنکَ ذرِّیَّه طیِّبه انَّکَ سمیع الدعاء" 🌹    من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد😍😍خدایا شکرت برای این معجزه،،هزاااااار بار شکرت،، بعد از نه سال و پنج ماه انتظار و تلاش ۹۹/۸/۲۴ ازمایش بارداری م مثبت شد،،،۹۹/۹/۱۵رفتم سونوگرافی و به لطف خدا قلب میوه ی دلم تشکیل شده بود،،۹۹/۱۰/۱۷ هم صدای قلبشو شنیدم و با چشمای لبریز از اشک شوق از خدا خواستم که همه ی اونایی که منتظرن این لحظه رو بچشن و این اشک شوقو بریزن،،اینارو نوشتم تا اونایی که عین خودم منتظرن،،امضامو بخونن و امیدوار بشن به ادامه ی مسیر،،به مسیری ک سخته ولی وقتی صدای قلب بچتو میشنوی تمام اون سختیا رنگ میبازن،،،محتاج دعاتون هستم و دعاگوی همه منتظرا،،خدایا بازم شکرت به عدد تپش های قلبم شکرررررررر،،رب هب لنا من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء،،اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

@Dost_an

💠 *شرط عجیب پیرزن برای اجاره خانه اش*⁉️


🍃🌸



@Dost_an

سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم .

خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا .

می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه .

تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند .

نزدیک دانشگاه ، تمیز و از هر لحاظ عالی .

فقط مونده بود اجاره بها !!!


گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه ، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم

پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم

که خیلی عالی بود .


فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد ...

@Dost_an

اون گفت ؛ هر شب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید .


واقعا عجب شرطی

هممون مونده بودیم ، من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .

اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود .

پس از کمی مشورت قبول کردیم .

پیرزن گفت ؛ یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونید تا فارغ التحصیلی همینجا باشید .

@Dost_an

خلاصه وسایل رو بردیم توی خونه ی پیرزن .

شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود .

پاشد رفت و پیرزنو همراهی کرد .

نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم .

هممون خندیدیم ...

شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه برام سخت بود ، رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعت خوندم .


برگشتنه پیرزن گفت  شرط که یادتون نرفته

من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید ...

به دوستام گفتم و از فردا ساعتمونو کوک کردیم ، صبح زود بیدار شدیم ، چراغو روشن کردیم و خوابیدیم .

شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد .

واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی ...


کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت ،@Dost_an

برامون جالب بود .

بعد یک ماه که صبح پامیشدیم و چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن .  بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند .

واقعا لذت بخش بود .

لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم .

تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .

خودمم باورم نمی شد .

نماز خون شده بودم ،

اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت .

هر سه تامون تغییر کرده بودیم .

بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را با معنی براش بخونیم .

تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم .

چقدر عالی بود .

بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده ... پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود .


خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی...


🍃🌸



@Dost_an


🍃🌹


#تلنگر


هرگاه که نمازت

قضا شد و نخواندی

در این فڪر نباش که

وقت نماز خواندن نیافتی


بلکه!

فکر کن چه گناهی را

مرتکب شدی که خداوند نخواست

در مقابلش بایستی!


نماز را سبک نشماریم.


🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺


@Dost_an


َ«راهی به سوی بهشت»


📚داستان واقعی زیبا📚



در آمستردام امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت » درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند.


در یکی از روزهای جمعه هواخیلی سرد و بارانی بود، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرما را احساس نکند، و گفت: پدرجان من آماده ام !َ

پدر پرسید: آماده برای چه چیزی ؟

پسرگفت: برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته ها را پخش کنیم


پدر جواب داد: هوا خیلی سرد و بارانیست امروز ممکن نیست.

پسر با اصرار از او خواست که بروند و گفت : مردم در بیرون به طرف آتش میشتابند.


پدر گفت: من در این سرما نمیتوانم بیرون بروم‌ .

پسر گفت: پس اجازه دهید من بروم‌ و کارتها را پخش کنم؟


بعد از کمی، بالاخره پدر راضی شد و او را فرستاد و پسر از او تشکر کرد.

و پسر با اینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد در بیرون بود


او درِ همه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد.

بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود ومیگشت دنبال کسی که آن کارت آخری را به او بدهد ولی کسی را نیافت،

نگاهش به خانه روبرو افتاد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد


زنگ آن خانه را به صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ رابه صدا درآورد و چند باردیگر هم‌ تکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در را باز کرد و گفت: پسرم چه میخواهی در این باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟


پسر با چشمانی پرامید و پاک و با لبخندی دلنشین گفت :

ببخشید باعث اذیت  شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشما را واقعا دوست دارد و به شما توجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده رابه شمابدهم کسی که شما را از همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است و غرض از خلق انسان و همه چیز این است که رضای او بدست آید ....


سپس کارت را به او داد و رفت


بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه، پیرزن ایستاد و گفت:

هیچ کدام از شما ها مرا نمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجا نیامده ام و تا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرش راهم نمیکردم که مسلمان شوم

ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مراترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعه گذشته در حالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم را بکشم، چون هیچ امید و آرزویی در دنیا نداشتم


... برای همین یک چهار پایه آوردم و طناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس  آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرور‌ میکردم‌ و با خود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم وخود را خلاص‌کنم !!! ..


که ناگهان زنگ به صدادر آمد

من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد

و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد

اینبار با شدت در را کوبید و زنگ راهم میزد

بار دیگر گفتم که کیست ؟!!!


به ناچار طناب را از گردنم‌ باز کردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در را میکوبد


وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است

کلمات قشنگی که بر زبانش آورد، قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداند و با صدایی قشنگ گفت:

خانم؛ آمده ام که به شما بگویم  که خدا شما را دوست دارد و به تو عنایت کرده  وسپس کارتی را بدستم داد!  کارتی که روی آن نوشته بود راهی به سوی بهشت !


پس در رابستم و چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ...

سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ...


چون‌ من دیگر به آنها نیاز نداشتم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کردم ...


اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را  از رفتن به جهنم باز داشت ! َ


چشمان نماز گذاران‌ پر از اشک شد و همه باهم تکبیر گفتند... الله اکبر... الله اکبر..

.

امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ...

نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد ...


اینجا این سوال مطرح میشود که ما برای دعوت در راه خدا چه کرده ایم.


آیا این وسایل پیام رسانی که در اختیار داریم را در مسیر دعوت به سوی خداوند به کار گرفته ایم ، یا خیر ؟!؟...

جواب این سوال را به خودتان واگذار می کنم...


#تلنگر



@Dost_an

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز