دوتا بستنی بیسکوییتی تویخچال بود گفت بیاربرام اوردم براش یکی برای خودش فقط بعدنشست بغلم قشنننگ خورد بدون هیچ تعارفی!!دقیقابغل من بود منم نمیتونستم یه بستنیوکامل بخورم امادوستداشتم یه گازبهم بده!بعدمنم چنددقیقه بعد یه بشقاب شیرینی لطیفه که عاشقشه اوردم قشششنگ ریلکس خوردم بعدشم گفتم چه شیرینی های خوشمزه ای بود گفت یکم برای من میاوردی گفتم مگه توبه من بستنی دادی که من به توشیرینی بدم ..گفت اخه یکی تویخچال هست منم گفتم اخه یکی تویخچال هست شیرینی ..!ویه چشمکم زدم بهش
من همونیم که ناخواسته باردار شده بود🥴 تمام آینده رو فقط برای پسرش برنامه ریزی کرده بود و نمیتونست عضو جدیدو بپذیره😓 افسردگی گرفته بود هیچ جوری با بارداریش کنار نمیومد😖 دنبال دارو و روش های سقط بود😭،الان همون جنین ناخواسته به دنیا اومده 😊یه دختر به زیبایی و سفیدی فرشته ها🥰.اون روی شوهرمو با اومدن دخترمون بعد از ۸ سال زندگی مشترک تازه دیدم 😆جوری قربون صدقه ی دخترمون میره و تو آغوش میگیرتش که باورم نمیشه این مرد همون شوهر خجالتی و کم عاطفه است که به زبون اوردن احساساتش خیلی براش سخت بود😮،باشه. هر روز میگم خدایا هزار مرتبه شکرت که این فرشته کوچولورو به ما دادی(مادر بزرگ یکی از شاگردای دوسال پیشم بعد از دوسال بی اطلاعی از هم خواب دیده بود توی تاریکی توی یه خونه چراغ سبز روشن بوده از ادما میپرسیده این خونه کیه بهش میگفتن خونه خانم معلم طاهاست.مادر بزرگ طاها صبح بلند میشه به دخترش زنگ میزنه میگه مامان امروز حتما به معلم پسرت زنگ بزن احوالشو بپرس این خوابو دیدم حتما چیزی هست.تو اوج ناراحتی من و تصمیم جدیم برای سقط این خانم با تعریف کردن خواب مادر ساداتش منو از حماقتی که میخواستم بکنم منصرف کرد.دعای خیرم همیشه بدرقه راه عزیزان مادر بزرگ طاها خواهد بود.🌹💝(اگر به قدر یک جمله تونستید کسی را از خواب غفلت بیدار کنید دریغ نکنید شاید یک جمله شما زندگی بخشید به کسی💝💝💝💝) )الهی لحظه لحظه ی زندگی تک تکتون پر از اتفاقای ناخواسته شیرین و پر از ارامش مث شیرینی اتفاق ناخواسته ی ما باشه. خداوندا به اندازه تمام هستی شکرت .