پارسال طرفا برج ۲باهاش آشنا شدم..اولش راضی نبودم به آشنایی باهاش چون پسر شیطونی بود ولی خوشگل و کاری..وضشم خوب بود و پر انرژی..برعکس من که اونموقعا کسل و بی حوصله بودم..چنروز رفت و اومد و اصرار..که بیا باهام..منم از خدا پنهون نیست از قبل یطورایی از خوشم میومد ولی چون میدونستم شیطونه و ممکنه اخلاقمون باهم نسازه زیاد به رابطه باهاش فکر نمیکردم.پیشنهادشو قبول کردم..همون روز اول واسم سنگ تموم گذاشت با بهترین سوپرایزها .روز دوم بهتر از روز اول و روز سوم..تا دوماه رابطمون خیلی رویایی و عالی بود هیچ توقعی هم ازم نداشت..همون ماه اول گفت عاشقت شدم و بهم یه مدت فرصت بده تا خودمو جم و جور کنم..منم بدجور دل داده بودم بهش...هرکی مارو میدید تبریک میگفت بهمون..دوستای من دوستای اون..خیلی تعجب میکردن رابطمون تا این حددد عالی داره پیش میره..منم که همیشه دختر نسبتا تنهایی بودم تو آسمونا سیر میکردم..میگفتن خیلی از لحاظ قیافه هم به هم میایم هردو قیافه های جذابی داشتیم و اخلاق منم شاد و شنگول شده بود..مث خودش..بخونید تا ادامشم تایپ کنم..
همیشه دلیلی برای گریه کردن وجود داره...ما به یک جوک دوبار نمیخندیم پس چرا برای یک مشکل دوبار غصه بخوریم!؟...این بستگی به تو داره که لبخند بزنی یا گریه کنی و غصه بخوری☺
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
من تو شهرشون دانشجو بودم..امتحانامو دادم وقت رفتن به خونه شد..تابستون شده بود..خیلی بی قراری میکرد..مدام ابراز دلتنگی و گریه که بیا سریعتر ولی امکان نداشت تا مهر ماه بشه برگشت..اواسط برج ۴شده بود حس میکردم کمتر هس..کاراش مشکوک شده بود حس میکردم یه اتفاقایی داره میفته..میدیدی گوشیشو خاموش میکرد.یا هرچی زنگ میزدم ور نمیداشت...ولی اصلا فکر بد نکردم..با هر زجری بود سه ماه تابستون گذشت و رفتم شهرشون
■دیوانه جان ! , تو چه می دانی , کسی که همه چیز را می سپارد به دل , چه رسوایی می شود , حالا هِی نیا , حالا هِی نباش , حالا هِی گوش هایت را بگیر , چشمانت را ببند , و باور نکن که عشق , مرا چه لامذهبی کرده است , که به هیچ صراطی جز تو , مستقیم نمی شود ... ■ ■مـن به خودم تمامت را قول داده بودم .گفته بودم سهم من خواهی شد .تو در تمام جاهای خالی زندگیم پر شده بودی .تو تمامت سهم من بود .آنچنان در آینده ام روشن به نظر می آمدی که تمام گذشته را خط زده بودم .تو قول من ، به خودم بودی ...بیا و مرا پیش خودم بد قول نکن …■ ■یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی؛؛یادت بخیر یار فراموشکار من! ■
روز اول که بعد سه ماه اومد دنبالم حس میکردم انچنان شاد نیست..میگفت سه ماه نبودی چطور گذاشتی رفتی...حس میکردم ذوقو شوق سابقو نداره..من از خوشحالی میخواستم پرواز کنم که دیدم..خلاصه چنروز همو دیدیم..ولی خب بازم حسم میگفت هیچی مث سابق نیست..برج ۸شد..یروز تصویری تو واتساپ بم زنگ زد..داشت گریه میکرد میگفتم چته چت شده اخع میگفت دلم برات تنگ شده فردا میخوام ببینمت.گفتم این گریه نداره خب بیا..روز بعد همش منتظر تماسش بودم که بگه حاضر شو بیام..