2737
2734
عنوان

بیاید داستان عشقمو بگم😞

1268 بازدید | 90 پست

پارسال طرفا برج ۲باهاش آشنا شدم..اولش راضی نبودم به آشنایی باهاش چون پسر شیطونی بود ولی خوشگل و کاری..وضشم خوب بود و پر انرژی..برعکس من که اونموقعا کسل و بی حوصله بودم..چنروز رفت و اومد و اصرار..که بیا باهام..منم از خدا پنهون نیست از قبل یطورایی از خوشم میومد ولی چون میدونستم شیطونه و ممکنه اخلاقمون باهم نسازه زیاد به رابطه باهاش فکر نمیکردم.پیشنهادشو قبول کردم..همون روز اول واسم سنگ تموم گذاشت با بهترین سوپرایزها .روز دوم بهتر از روز اول و روز سوم..تا دوماه رابطمون خیلی رویایی و عالی بود هیچ توقعی هم ازم نداشت..همون ماه اول گفت عاشقت شدم و بهم یه مدت فرصت بده تا خودمو جم و جور کنم..منم بدجور دل داده بودم بهش...هرکی مارو میدید تبریک میگفت بهمون..دوستای من دوستای اون..خیلی تعجب میکردن رابطمون تا این حددد عالی داره پیش میره..منم که همیشه دختر نسبتا تنهایی بودم تو آسمونا سیر میکردم..میگفتن خیلی از لحاظ قیافه هم به هم میایم هردو قیافه های جذابی داشتیم و اخلاق منم شاد و شنگول شده بود..مث خودش..بخونید تا ادامشم تایپ کنم..

بقیشو بنویس

همیشه دلیلی برای گریه کردن وجود داره...ما به یک جوک دوبار نمیخندیم پس چرا برای یک مشکل دوبار غصه بخوریم!؟...این بستگی به تو داره که لبخند بزنی یا گریه کنی و غصه بخوری☺

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

من تو شهرشون دانشجو بودم..امتحانامو دادم وقت رفتن به خونه شد..تابستون شده بود..خیلی بی قراری میکرد..مدام ابراز دلتنگی و گریه که بیا سریعتر ولی امکان نداشت تا مهر ماه بشه برگشت..اواسط برج ۴شده بود حس میکردم کمتر هس..کاراش مشکوک شده بود حس میکردم یه اتفاقایی داره میفته..میدیدی گوشیشو خاموش میکرد.یا هرچی زنگ میزدم ور نمیداشت...ولی اصلا فکر بد نکردم..با هر زجری بود سه ماه تابستون گذشت و رفتم شهرشون

2738
اول بگو لب ولوچه ات وبراچی اویزون کردی🙂

حتما جدا شدن خو

■دیوانه جان ! , تو چه می دانی , کسی که همه چیز را می سپارد به دل , چه رسوایی می شود , حالا هِی نیا , حالا هِی نباش , حالا هِی گوش هایت را بگیر , چشمانت را ببند , و باور نکن که عشق , مرا چه لامذهبی کرده است , که به هیچ صراطی جز تو , مستقیم نمی شود ... ■                                                                                          ■مـن به خودم تمامت را قول داده بودم .گفته بودم سهم من خواهی شد .تو در تمام جاهای خالی زندگیم پر شده بودی .تو تمامت سهم من بود .آنچنان در آینده ام روشن به نظر می آمدی که تمام گذشته را خط زده بودم .تو قول من ، به خودم بودی ...بیا و مرا پیش خودم بد قول نکن …■                                                                                ■یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی؛؛یادت بخیر یار فراموشکار من! ■

روز اول که بعد سه ماه اومد دنبالم حس میکردم انچنان شاد نیست..میگفت  سه ماه نبودی چطور گذاشتی رفتی...حس میکردم ذوقو شوق سابقو نداره..من از خوشحالی میخواستم پرواز کنم که دیدم..خلاصه چنروز همو دیدیم..ولی خب بازم حسم میگفت هیچی مث سابق نیست..برج ۸شد..یروز تصویری تو واتساپ بم زنگ زد..داشت گریه میکرد میگفتم چته چت شده اخع میگفت دلم برات تنگ شده فردا میخوام ببینمت.گفتم این گریه نداره خب بیا..روز بعد همش منتظر تماسش بودم که بگه حاضر شو بیام..

بچه ها واسه تاپبک‌منم نظر بدید دیگه 😥

تاپیکتو دیدم من ک تجربه ندارم نمیتونم نظر بدم

باید عنوان تاپیکتو جنجالی بزنی تا بریزن توش

مثلا تولد شوشو

حدااقل 20 نفر میان میگن شوشو چیه اه اه بگو همسری 

تا ساعت ۳ ظهر صبر کردم خبری نشد.بهش زنگ زدم گفتم کجایی ؟گفتم ماشینمو اوردم کارواش..گفتم خب بعدش میای دنبالم؟گفت نه کار دارم امروزو.گفتم خب دیشب گزیه میکزدی بیا.خب بیا دلتنگتم گفت ببینمـ چی میشه.ساعت ۵گفت ارایشگام.گفت جمعس میخوام به خودم برسم بقیش سرکارم گیرم نمیتونم بیام امروزو..خیلییی تعجب کرده بودم گفتم هیچی درست نیست...

تاپیکتو دیدم من ک تجربه ندارم نمیتونم نظر بدم باید عنوان تاپیکتو جنجالی بزنی تا بریزن توش مثلا تول ...

خخخ اره میدونم سعی میکنم جنجالی بشه همیشه....اما امشب گفتم حتما سایت شلوغه خواه ناخواه تعدادی میان 

آسمان تو چه رنگ است امروز......  
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687