از اول میگم که شوهر من از نطر روانی مشکل داره.قبلا خیلی دربارش تاپیک زدن بعضیا گفتن مشکل دوقطبی داره.ایتو گفتم بدونین که اصلا نه حمایت گر و نه پشتمه.هر چی هستم خودم باید از حق خودم دفاع کنم.خانواده شوهرم اخلاقشدن اینه که ضعیف کشن . قبلا خیلی دسته جمعی خونه ما می اومدن خونه ما.دسته جمعی مثلا ۳۰ ۴۰ نفر.حالا یه برادرشوهرم خیلی بهمون بدی کرده.من با هزار مکافت تونستم رابطمو قطع کنم نه میرم خونش نه میزارم بیاد اینجا.ببینین که چقدر رو داشت که با اون همه بدی بازم میخواستن بیان.خونه ما روستاس.خونه همه اونا شهر.حالا خواهرشوهرام خیلی ناراحتن که اون خونه ما نمیاد دوست دارن مثل قبل دلشون میخواد دسته جمعی لششونو بیارن.البته خودشون میانا.ولی دلشون میخواد اون داششونم بیاد.ولی یه بار به ما نمیگن شما بیایین خونمون.بخدا برین خونه هز کدومشون گم میشین ت خونشون از بس بزرگه و مجهز و وسایل شیک.بعد همش میگن بیاییم خونتون دلمون وابشه.یه بار نمیگن تو بیا.حالا خواهرشوهرام همش بهم میگن عیب بطار اونم بیاد خونت (اون برادرشوهرم) من همش سکوت میکمم.همیشه تو زندگی چوب بی زبونیمو خوردم.خودم دیگه خسته شدم.خودشون بخداوندی خدا با نصف فامیلای شوهرشون که قهرن بقیه هم فقط عید به عید می بینن.حالا اگه بازم درباره اون برادرشوهرم بهم حرف زدن چی بگم؟ میخوام یه جیزی باشه که بگم شما خودتون که رابطه ندارین
من بستم زیاد ندارم ممنون میشم راهنماییم کنین میام میخونم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.