خلاصه دوست شدیم و من خونه داییم اینا موندم کل تابستونو من تهرانی هستم و سلطان جان مشهدی،اخر تابستون رفتیم شهرامون و ب خانواده هامون گفتیم عاشق شدیم.
بعدم دوباره برگشتیم کیش(فقط من ک تلپ بودم خونه مردم)
خانواده هامون اومدن کیش و اونجا خواسگاری و بله برون و بعدشم عقد،
عقدمون هم عاقد اومد کنار ساحل کلا هندی طور بودیم ما😂😂
من از اول بچه خود رای بودم خواهر طفلکم بعد ۸ سال دوستی خانوادم اجازه دادم ازدواج کنه،من خود مختار بودم😋😋