2733
2734
عنوان

چجوری با همسرتون ازدواج کردید؟!

| مشاهده متن کامل بحث + 3379 بازدید | 118 پست

من رفته بودم کیش مسافرت خونه ی داییم،دختر داییم تقریبا هم سنمه،باهاش خیلی صمیمی هستم.

شب رفتیم کافی شاپ هتل شایگان اونجا تا نشستیم ی پسری میز رو ب رویی ما بود با دوستاش نشسته بودن چهرش خیلی ب دلم نشست و جذبش شدم،بعد از جاش بلند شد با دوستش دست بده دیدم به به عجب قد رعنایی هم داره خلاصه من دلم رفت اینم اصلاااااااا ب من نگاه نمیکرد،

منم تو دلم گفتم پاشم برم الکی ب بهونه دستشویی بیرون شاید این اومد،رفتم و دستشوییم خیلی شلوغ بود اونجا کلی پشیمون شدم ک الکی رفتم الکی ی رژ زدم برگشتم داشتم از در میرفتم بیرون یکی از کنارم رد شدم بعد ناخوداگاه برگشتم سمتش اونم گفت سلام من از شما خوشم اومده شمارتونو بهم میدید😐منم هول سریع گفتم بله گفتم و رفتم تو😂😂

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

پسره مذهبیه  چه جالب منم بین اینا همه که تعریف کردن اینو دوست داشتم

از اون بچه مذهبیای باحاله 

اره خیلی من از اشنایشون خوشم اومد ❤

یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم♡من ه م ی ن ۱ دونه ام♡
2731
🌹🌹🌹🌹😍😍😍😍چه عالی کاش منم بهش می گفتم ولی میترسم کنف شم.بگه من قصد ندارم

من دلم زدم به دریا گفتم بهش خب سنمم اون موقع کمتر بود جرئتم بیشتر اگه الان بود فک میکنم هیچ موقع نمیگفتم خداروشکر زندگیم خوبه ولی هیچکس نمیدونه ما اینطوری اشنا شدیم شوهرم گفت به همه بگو من اول ابراز علاقه کردم بهت نمیخوام کسی بدونه

مادر که نباشی بوی تن هر نوزادی برایت رایحه بهترین عطر دنیا را دارد. مادر که نباشی لبخند شیرین هر کودکی را که می‌بینی آتشی در دلت بر پا می‌شود و قهقهه خنده هر طفلی تو را تا سرحد جنون می‌کشاند اما تو مجبوری با وجود آتشی که در دلت برپاست با سرکوب تمام احساساتت خود را بی‌اعتنا نشان دهی و به لبخند کمرنگی که به صورتش می‌زنی بسنده کنی.مادر که نباشی انگار تمام ساعات روز و شبت یک رنگ دارد و تمام در و دیوار خانه‌ات برایت خاکستری است. مادر که نباشی رویاپرداز خوبی می‌شوی که در تمام ساعات روز می‌توانی رویای در آغوش گرفتن، بوسیدن، قصه گفتن و قدم زدن با کودک خیالیت را در ذهن بپرورانی و مادر که نباشی فقط می‌توانی سر بر سجده بگذاری و بگویی خدایا شکر. 

من مجردممممم

ولی کسی که باهاش در حال آشناییم و دوستیم پسر همسایه مونه که دوسال منو میخاست و متوجه بودم مانانشو فرستاد خاستگاری ولی دیگه نیومدن هرچند منم میخاستم

بعد ده ماه منو تو اینستاگرام پیدا کرد و اشنا شدیم و به شدت همو دوس میداریم منتظریم مادرشو راضی کنه

دعا کنید عزیزان مامانش راضی بشه😔

2738

خلاصه دوست شدیم و من خونه داییم اینا موندم کل تابستونو من تهرانی هستم و سلطان جان مشهدی،اخر تابستون رفتیم شهرامون و ب خانواده هامون گفتیم عاشق شدیم.

بعدم دوباره برگشتیم کیش(فقط من ک تلپ بودم خونه مردم)

خانواده هامون اومدن کیش و اونجا خواسگاری و بله برون و بعدشم عقد،

عقدمون هم عاقد اومد کنار ساحل کلا هندی طور بودیم ما😂😂

من از اول بچه خود رای بودم خواهر طفلکم بعد ۸ سال دوستی خانوادم اجازه دادم ازدواج کنه،من خود مختار بودم😋😋

یکی دیگه هم از اشناهامون پسره از خواهر دوست صمیمیش خوشش میاد به داداششه که میگه بعد دوست صمیمیش بهش میگه که اگه هر کس جز تو بود دهنشو پودر میکردم بعدش خواستگاریو ازدواجو و بچه او ...❤

یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم♡من ه م ی ن ۱ دونه ام♡
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687