سلام😞
ي ماه پيش ي سفري بايد ميرفتم مرغ مينام رو گذاشتم خونه مادرشوهرم
بار اول هم نبود ك ميذاشتمش
البته ك اونا خيلي دنبال مينام بودن خيلي بش علاقه داشتن
اوج بارون اومدنا بود
هرروز اب تنيش داده بودن سرماخورده بوده كديين بش دادن
تو اين بيست روز ي ماه ميديدم پكره مينام ولي باهاش حرف ميزدم خوب ميشد
تااينكه ديشب مرد
خبر نداشتم بش دارو دادن
ديشب بعد مردنش شوهرم گفت
حالا چكاركنم خانما
خيلي ناراحتشم خيلي وابسته ش بودم مث بچه م بود
شما جاي من بودين از مادرشوهرتون ناراحت ميشدين؟رفتارم بايدچجورباشه؟
اينقد از دستشون دلخورم ك نميخوام ديك حتي ببينمشون😞