سلام دخدرا
شوهر من یکی از بستگان نزدیکش فوت شد و مجبور شد بره شهرستان و من ی شب تنهایی خوابیدم قرار بود ک دیشب برگرده ک ظاهرا مراسمشون بابت ماه رمضون طول میکشه و اینا بعد شام راه میفتن تقریبا۶ساعتم راهه
حالا دیشب گفت من دیگه دیر وقت میرسم خونه همینجا خونه مامان اینام میخوابم ی ساعتی و بعدش باید پاشم برم سرکار
حالا از خونه مامانش تا خونه خودمون کلا ۵دقیقه راهه ..
صب حالا من همش نگران که پس کی رسیدن و هزارتا فکر وخیال... زنگ میزنم مشغوله پیام دادم جواب نداده.. ک دیدم پیام داده من تو جام خوابم خوابم میومد نرفتم سرکار
منم گفتم میتونستی اینارو زودتر بگی
قرار ب خوابم بود که....
خلاصه همش حس میکنم اصلا من و زندگیش با من براش مهم نیست
پیش خودش نمیگه ابن دختره تنها خوابیده ی نوقع نترسه بجا اینکه ب فکر خودم باشم برم پیشش
یا ی خبر بده بگه رسیدم و فلان
ب نظرتون من حق دارم ناراحت باشم از دستش؟