2733
2734
عنوان

داستان کوتاه ( سلامتی همه سربازا )

90 بازدید | 5 پست


سرباز بودم، افسرنگهبان آمد دید با زیرپیراهنی دراز کشیده ایم روی کف موزاییکی خنک آسایشگاه گفت برید دور زمین فوتبال بدویید تا نفهمیدید که کارتون اشتباهه هم باید بدویید, دو نفرشان گفتند نمیدویم, زنگ زد دژبان آمد بردتشان بازداشت, چهل و هشت ساعت. من و سه نفر دیگر رفتیم دور زمین, دو هفته قبلترش هم سر یک موضوع دیگری ما را دوانده بود, گفته بود آنقدر بدوند تا جانشان در بیاید. دویدیم. دور سوم یا چهارم بقیه رفتند و گفتند که کارشان اشتباه بوده, من ادامه دادم. دوران دانشجویی دوبار مسافت چهل و سه کیلومتری ماراتن را دویده بودم, هرچند آنجا, هم آب بود هم تغذیه مختصر, هوا هم ابری, اینجا توی مشهد زیر تیغ آفتاب شهریور فقط باید میدویدم, دور چهاردهم یا پانزدهم بود که یکی را فرستاد آمد گفت افسر گفته من بخشیدمش, گفتم مگه من اشتباه کرده بودم که ببخشه؟ یک ساعتی دویدم و سرآخر خودش آمد و دستور داد که دویدن را قطع کنم. این برای آن دورانی بود که جوانتر بودیم, که کله مان هم باد داشت و در ضمن توان بدنی هم بیشتر بود, الان محافظه کارتر شده ام قطعن و توان اینقدر دویدن را هم ندارم لابد و ترجیح میدهم با سیاست موضوع را حل کنم ولی این ماجرا را تعمیم داده ام به زندگی خودم, اینکه انتقامی که میشود از مشکلات و مصایب زندگی گرفت این است که کم نیاوریم, نمیریم, زنده بمانیم.


به نظرتون خوب بود دخترا میرفتن سربازی یا نه ؟


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز