چون چند باری با حرفاش داغونم کرد لهم کرد زن خیلی با سیاستیه پیش شوهرم ازم تعریف میکنه ب اسمم جون اضافه میکنه میاد خونم باهام دعوا میکنه میگه تو بیشعوری نفهمی منو زود ب زود ناهار دعوت نمیکنی شوهرم ب صداش اومد خونه گفت چخبره گفت هیچی پسرم دارم با عروسم دردو دل میکنم😐
عمل کرد دوماه بهش خدمت کردم برگشت گفت توبرام چیکار کردی مثل مهموناومدی و رفتی
سر لباسم یکبار ی جنگی ب خونم انداخت ک نگو شب چهارشنبه سوری عید اولم بود تو خونم عیدمو خراب کرد واگذارش کردم بخدا
بخاطر همسرم بهش احترام میزارم ولی نسبت ب قبل خیلی باهاش سرد شدم