مهربونه ..خانومه ..بامحبته..خوبی زیاد در حقم کرده ..منم کم خوبی نکردم..ولی همه میگن تو حوصله داری ک مادرشوهرت اینجور شده .جاریام میگن ما نمیتونیم مثه تو صبور باشیم ..
دو سال اول زندگیمو ک اصلااا دوس ندارم یادم بیارم از بس عذابم داد ولی من فقط سکوت کردم و اصلا جواب ندادم..بعدش ک میخاست بره مکه اومد حلالیت طلبید و خودش گفت ک این دوسال همش حق با تو بوده و تو خیلی خانومی کردی ک سکوت کردی و ....
بعداز اون خوب شده ولی جاریام همچنان باهاش مشکل دارن .چون خیلی زبون دارن جاریام..جاریام خوبنا نمیگم بدن ..ولی خب مثه من نیستم ک در برابر همه چیز سکوت کنن همیشه میگن جواب بده توام ولی من سکوت رو ترجیح میدم ..
سکوت ینی ارامش کل زندگیم.اینجوری شوهرمم رابطش باهام خوب میشه ولی برادرای شوهرم همش با خانوماشون بحث دارن ک چرا جواب مامانمو میدین