من شوهرم فروشگاه لباس داشت بار اول که بعد نامزدی رفتم اونجا خواهر شوهرمم بود...شوهرم لباس کادو داد ب ...
روز اول عروسی سرشو انداخت پایین بیاد داخل فوری به شوهرم گفتم چادر بیار انقددددر بدش اومد که چرا گفتی چادر بیار فرداش تو خونه شون راهمون ندادن دعوا راه انداختن گفتن عروس قبلی که با تاپ شورت تو خونه نمیگشته خخخخ ولی انقدررر مقاومت کردم که الان ذره ای دخالت نمیکنن
الان دیدی تو سایت همه ازم میترسن ؟اون موقع بی زبون مظلوم بودم
لعنت به کسایی که باعث میشن ادم مجبور بشه خودش رو تغییر بده، اونم نه تغییر مثبت بلکه تغییر منفی. منم اون موقعها خیلی بی زبون و مظلوم بودم ولی خانواده شوهر بلایی به سرم اوردن که الان درسته قورتشون میدم وگرنه کلاهم پس معرکست
راستش از نظر موقعیت اجتماعی تحصیلات پول همه چی خوب بودن ولی به شدتتتت قدیمی فکر میکنن و الانم خیلی م ...
خوش به حالت. من که نه از مادرشوهر شانس اوردم نه از پدرشوهر. وقتی یادم میفته چه بلاهایی سرم اوردن میخوام بشینم خون گریه کنم. حالم ازشون به هم میخوره. برا اولین بار توی عمرم یکی رو نفرین کردم اونم پدرشوهر و مادرشوهرم بودن. دعا کردم زبونشون قبل از خودشون بره. یعنی بخوان حلالیت بگیرن ولی نتونن
اره عزیز. حتی همین الانم با حرفاشون زجرم میدن. انقدر مادرشوهرم با دروغاش شوهرم رو پر کرد تا شوهر رو انداخت به جونم. برا اولین و اخرین بار از شوهرم کتک خوردم. وقتی کتک خوردم صبرم لبریز شد و گفتم بریم با مامانت روبرو کنیم. وقتی روبرو کردیم معلوم شد مادرشوهرم همه حرفارو دروغ گفته بود. شوهرم از خجالتش حتی سرش رو نمیتونست بالا بیاره ولی مادرشوهر به جای اینکه شرمنده بشه گفت هرچی کتک خوردی حقت بوده تازه کمت هم بوده، ناراحتی برو طلاق بگیر.فکر میکرد شوهرم سکوت کنه و بازم ازش حمایت کنه ولی شوهرم امپر چسبود و بهش گفت این فضولیا به تو نیومده. مادرشوهر از همین حرف اتیش گرفت. فرداش با پدر شوهرم اومد تو در و همسایه هرچی فحش زشت ناموسی لایق خودش بود رو به من داد و رفت. بعد، قسم خورد کاری میکنه که پسرش طلاقم بده. حتی همین الانم که باردارم دست از تلاشش بر نداشته. دائم در حال اختلاف انداختن. باز الهی شکر که شوهرم عاقل بود و خیلی به حرفاشون دیگه اهمیت نمیده وگرنه نمیدونم اخر و عاقبتم چی میشد. حلالشون نمیکنم. خدا اگر خداست باید تقاص دل شکسته منو ازشون بگیره
الان دیدی تو سایت همه ازم میترسن ؟اون موقع بی زبون مظلوم بودم
عزیزم مادرشوهری میشناسم بعد از جلسه خاستگاری ساعت ۶صب رفته بود خونه دختره تو رختخوابش نگاش کرده بود ببینه بدون ارایش چطوره . بعدم گفته بودن چی شده چرا الان اومدی گفته بود اومدم سایز انگشتشو بگیرم ...