اون ماه از بعد پری سینه درد داشتم اولین بارم بود ک این مدلی میشدم.. روز دوازده یکم شکم درد داشتم شوشو منو برد اورژانس دکتر سونو نوشت تو سونو گفته بود ی فولیکول چهارده دارم...شوهرم پرسید ممکنه این ماه باردار بشه دکتر گفت احتمالش هست ولی ضعیفه ی پوزخند ب امیدواری شوهرم زدمو اومدیم خونه..اینم بگم ی ماه قبلش اصلا نذاشتم اقدام کنیم همش جلوگیری میکردم...ولی شوشو مجبورم میکرد ی روز درمیون اقدام داشتیم منم پیش خودم میگفتم ک منکه دیگه امیدوار نمیشم ک اخرش اذیت بشم گذاشتم کارشو بکنه گذشتو یه هفته ب پری برام مهمان اوند اونروز خیلی کار کردم بعد رفتن مهمونا کمردرد پریودی گرفتم رفتم دسشویی دستمالم خونی شد بازم ی پوزخند ب خودم زدم ...پد گذاشتم ب شوشو گفتم پری شدم اونم گفت چ خوب زودتر شدی...هرچی منتظر موندم پری نیومد...زیاد درگیرش نشدم چون داشتیم دنبال خونه میگشتیم و اساسامو جمع میکردم...
سه روز ب پری ی بیبی چک تو کشوم داشتم شوشو سرکار بود هفت یا هشت صبح بود گفتم برم بزنم چون وقتی بیبی داشتم تو خونه هی وسوسه میشدم گفتم بزنم و دیگه بیبی چکی وارد خونم نشه😂😂
خلاصه رفتم و زدم بیبیو ناامید چشم دوختم بهش چراغای خونه رو روشن کرده بودمو سرموکرده بودم توش...وااای خداااا باورم نمییییشد...مگه میشه منم مامان بشم؟؟؟انقد مدیکور بعد خشک شدن برام هاله انداخته بود ک زیاد اعتماد نکردم ولی نمیدونم چرا اشک تو چشمام جمع شد و زدم زیر گریه..نمیخواستم زنگ بزنم ب مامانمو امیدوارش کنم..با چشمای گریونم زنگیدم ب ابجیم بیچاره خواب بود صدای گریمو ک شنید هول کرد بهش گفتم اجیییی بیبی چکم مثبت شددددد اونم نمیدونم چرا سریع زنگید ب شوهرش گفت😕😕دیدم دومین بعد مامانم زنگ زدم بعله من فهمیدم شوهر خواهرم نتونست جلو دهنشو بگیره و ب مامانم گفت..بیچاره مامانم ک عادت داشت هرماه اینارو بشنوه باور نکردو ب روم نیورد..غروب بیبی چکو گذاشتم تو جعبه با ی تیشرت بچه ی نامه نوشتم برا باباش که بابایی من بالاخره اومدم تو دل مامانیم ..شوشو اومد و نامه رو خوند ولی باور نکرد بازم فکر کرد توهم میزنم یخورده دلم شکست..دیدم مامانم فرداش اومد خونمون😨ازشهرشون تا اینجا چهارساعت فاصلست..
گفت ب هیچکس چیزی نگو بریم ازمایشگاه رفتم از دادم گفتن یک ساعت دیگه امادست با مامانم رفتیم دور زدیمو بعد ی ساعت برگشتیم..مامانم بهم گفت تو نیا داخل من خودم میرم جوابو میگیرم من😑 مامانم😒😒گفتم اکی هرچی منتظر شدم بیاد نمیومد گفتم برم ببینم کجاست ک دیدم اومد چهرش ناراحت بود ب رو خودش نمیورد گفت منفیه..دنیا دورسرم برا با هزارم چرخید نشستم رو صندلی گفتم بده ببینم وقتی جوابو دیدم دهنم باز موند گفتم مامان اینکه مثبتههههه گفت مسئول ازمایشگاه گفت منفیه..😶گفتم ن بخد مثبته باور نکرد بردیم ب دکتر نشون دادیم دکی گفت بعله مثبتههه من بلند بلند زدم زیر گریه مامانم هول شده بود میخندید منو هول میداد😂😂😂😂نمیدونین تا خونه منو مامانم پرواز میکردیم.تا رسیدیم خونه مامانم ب همههه زنگ زده بود خبر داد...میخواستم ب شوشو زنگ بزنم بگم دیدم مامان نمیذاره من بزنگم من😑مامانم😒😒😒اخرم خودش زنگ زد ب شوشو....😈