من الان چند وقته یه فکر خیلی مسخره افتاده به جونم که دیگه داره داغونم میکنه
از شما چه پنهون یه ترسه خیلی وحشتناکه،همشم از روزی شرو شد که خواهر شوهر که سابقه تشنج داره تو خونمون تشنج کرد و افتاد سرش خورد به صندلی و دماغش شکست فرشم خونی شد خودم و پسر یک سال و نیمم و بچه های 4ساله خودش فقط تو خونه بودیم انقد ترسیده بودم که هنوزم از اونجای خونه رد نمیشم تنها که خونه میمونم میترسم اینو کسی نمیدونه
تقریبا دوسه هفته بعدش پدر خودم که سنشم بالاس بخاطر یه مریضی اونم جلوم دوبار تشنج کرد من دیگه خیلی رفته رو مخم و همش دارم به این فکر میکنم که نکنه منم اینجوری بشم
میترسم ناخواسته انقد بهش میکنم سرم بیاد😔😔