خاطره اولین خواستگارتونو تعریف کنید و اینکه چه حسی داشتین😆😆😆
چون دوس نداشتم کسی بیاد فقط گریه کردم
هنو به کسی افتخار ندادم ک بیاد😎😂
یه پسر ۱۲۰ کیلویی بود😑😑😑
😭😭😭😭😭
۱۳ سالم بود هخخخخخ
هرسری که کسی میاد استرس دارم هیچوقتم عادی نمیشه
😑 هیچ وقت ندیدمش و نیمد
بهم گفتن خواستگار داری گفتم من اماده نیستم مسولیت یه زندگی رو قبول کنم
بعدش دیگه خودشون اتوماتیک هر کی میومد رد میکردن تا چند سال
اههه یه حس بد
هر چند بابام اجازه نداد بیان خونمون
من اولین بار ک شنیدم کوچیک بودم ۱۶_۱۷سالم بود از اطرافیان فهمیدم خانوادم نذاشته بودن بفهمم خودشون رد کرده بودن اما منکه شنیدم کلی گریه کردم متنفر بودم از ازدواج
تاحالا نذاشتم کسی بیاد خونمون
دوبارم توخیابون گفتن که منم گفتم نه 😑
اخه تو خیابون
البته فقط شماره منزل خواستن ولی خوب بازم ضایع ست
باور میکنی یادم نمیاد؟
من خواستگارها رو قبل از ورود به منزل میپروندم
ی بار به کوچه نگاه میکردم ی پسر خوشگل دیدم،به مامانم گفتم مامان بدو بیا به پسر نگاه کن چ خوشگله نگاه کرد و گفت اولین خواستگارت این بود نذاشتم بیان😐منم گفتم از این به بعد برا من تصمیم نگیرین😑
یه پسر کچل و قد بلند با ۱۲ سال تفاوت سنی من۱۸سالم بود
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
