دلم خنک شد آخیشششش
شوهرم با اینکه از روز قبلش بهش گفتم فردا میخوام برم بیرون و کار دارم
امروز از دروغ گفت که برنامه افطاری و جلسه داریم
یه جورایی حدس میزدم دروغ میگه
با دوستا و همکاراش رفتن دور هم جمع شدن که شب که برگشت مسموم شد و دل درد شدید کرفتش
هرچی هم به من گفت برام یه دارو بیار براش نبردم و گفتم ان شاالله تا صبح درد بکشی که بهم دروغ گفتی
ولی عمیقا از ته فلبم خیلی ناراحت شدم که بهم دروغ گفت
این باره دومه که به بهونه کار بهم دروغ میگه و دستش رو میشه
خدا میدونه تا حالا چندبار دروغ گفته و من نفهمیدم
بنظرتون چیکار کنم؟
قهر کردن و بحث کردنم جواب نمیده خودمم خسته شدم دیگه