بچه ها من عموم خیلی مریضه.دیابت و فشارم داره.
خودش و خانمش روزه نمیگیرن.
منم اومدم اصفهان خونه اینا دانشجوام اصفهان.
بنده خدا زنعموم صبح زود رفت نون بگیره منم خواب خواب بودم...
طفلک ساعت ۷ اومد با نون.عموم برگشت بهش گفت اله و باله تو دیشب خونه نبودی و الان برگشتی.من موندم چی بگم این وسط...
زنعموم هیچی نگفت.جالبه که حدود ده نفر از فامیلهای عموم خونه این زن بزرگ شدن و درس خوندن .از شهرستان اطراف میرفتیم اونجا.خیلی دلم گرفت.
بعدش که صبحانه خوردن زنعموم یه صدایی داد اینم مدام میگفت درد مرض هناق...اصلا مردای قدیمی بعضی هاشون خیلی بی ادبن.