2737
2734
عنوان

دلم برای برادر شوهرم میسوزه

665 بازدید | 25 پست

سلام.دوستان لطفا نگید خب ک چی...چند روزه بد حوری فکرم درگیر مشکل ایشونه و گفتم شاید کسی چیزی ب ذهنش رسید..من با برادر شوهرام اصلا صمیمی نیستم فقط سلام و اخوالپرسی رسمی این اخری ک مجرده ک اوایل کلا انگار از من فرار میکرد اخیرا یکی دو سالی هست میخواد حرفی بزنه اسممو میگه...اینم بگم من خودم چون بچه اخر بودم سر بیماری و تنهایی پدر مادرم خیلی اذیت شدم...پدر همسر من سالها قبل فوت شدن و مادر همسرم هم با پسرش(همین برادر شوهر مجردم)زندگی میکنه مادر شوهرم مسنه ولی رو پاست یعنی کاراش و خودش میکنه ب شدت هم ب این پسر ته تغاریش وابسته است...حالا همه خواهر برادرا ازدواج کردن حتی خواهر زاده های همسرم هم بیشترشون ازدواج کردن برادر شوهرم با اخلاق خوشش مسولیت پذیری کاری بودن داشتن سرمایه در سن نزدیک چهل هنوز مجرده...کسی براش پا پیش نمیذاره البته خودش هم تا ب حال جدی نگفته ک قصد ازدواج دارم ولی خب صبح تا شب میره سر کار بعد میاد پیش مادر مسنش...من ب همسرم میگم شماها خیلی خودخواهید مادرتون انداختین سر اون بنده خدا هیچکی ب فکر اون نیس همسرم میگه اره ولی ب خواهرام باید بگی.. خب من بگم ک میشه دخالت ولی من دارم روزی میبینم ک مادرشوهرم نباشه برادر شوهرم پا بزسن بذاره همین طور قراره تنها باشه!!!گناه داره خب

من همان پنجره رو ب خیابان بودم /ک شبی بسته شد و رو ب کسی باز نشد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2738
چرا با مادر شوهرت حرف نمی زنی؟

نادر همسرم مشکلاتی دارن ک نمیشه در این مورد باهاشون حرف زد

من همان پنجره رو ب خیابان بودم /ک شبی بسته شد و رو ب کسی باز نشد

 شاید خودشم تمایلی به ازداوج نداره وگرنه ساکت نمیموند

خدایا متاسفم برای تمام لحظاتی که ناامید شدم و تو حاجتم را  دیرتر براورده کردی تا کمی بیشتر در کنارت باشم و اکنون که بی قرار تر از هر لحظه صدایت میکنم تو زودتر اجابت دعایم را نزدیک کن تا از شادی غرق در شکر گزاری تو شوم...واسه حاجت رواییم 💖سه تا توحید 💖بخون لطفا...

اون بنده خدا چون داره با ی پیرزن زندگی میکنه دلمرده شده و چون سنشم رفته بالا دگ زیاد تو قید و بند ازدواج نیس.  بقیه هم ک سر خونه و زندگی خودشونن بفکر این بنده خدا نیستن. یکی باید هی بهش انگیزه بده و هی دنبال زن باشه براش تا خودشم یکم عقلش بکار بیفته. ک این کار وظیفه ی خواهراشه. 

عزیزم به شوهرت بگو بهش بگه اگر  کسی رو واست پیدا کردیم،میخوای پا پیش بذاریم؟ازش ایده الش رو بپرسید،سر صحبت رو باز کنید،بعد به مادر شوهرتون بگید به دخترا بگه یکی رو واسش پیدا کنن،شما مستقیم چیزی نگو اما اینجوری اوضاع رو اونجوری که دوست داری از طریق بقیه پیش میبری

شاید نیاز جنس ی نداره  اصرار نکنمردی که زن بخواد منتظر نمیمونه کسی براش پیدا کنه  من با ...

اینم حرفیه...من ک نمیتونم اصرار کنم ...ولی خب تا ب حال از این زاویه نگاه نکرده بودم

من همان پنجره رو ب خیابان بودم /ک شبی بسته شد و رو ب کسی باز نشد

یکی از اشناهای ماهم همین طوره حتی مادرشون خیلی بیمار بود و پسره ازش مراقبت می کرد الان مادرشون خیلی خوب شده همه بهش میگن زن بگیر میگه نمی خوام زن بگیرم زنه میگه مادرت آله بله بو میده ببرش سالمندان .خودش دوست داره از مادرش مراقبت کنه .و نمیزاره مادره بره خونه برادرای دیگه میگه خودم مراقبت میکنم .خدا هم مزدشو میده .

هر کس به اخلاق گندی داره دیگه ولش کن مهم ذهن خوومه که اروم و خالی باسه اینقد فکر و خیال میکنم فردا سکته کنم ببفتم کی میاد یه لبوان اب بده دستم والا
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز