البته با مامانم پیاده روی بودن
مامانم نیومده تو گفته نوه ام گریه میکنه موقع برگشتن
اینا به بهونه آب خوردن اومدن داخل یک لشکر
خواهرمم خونمون بود میخواست بره باهاشون گفتم بگو من خوابم که یه موقع نیان دیدم اومدن
به خواهرم میگم چرا نگفتی خوابم
گفت بهشون گفتم اومدن داخل گفتن بریم آب بخوریم