اومدن خونه ما بچش اونقدر شلوغ کرد که همسایه اومد دم در تذکر داد
من خودمم بچه دارم دوساله این خونه هستم یک بار نشده همچین موردایی پیش بیاد
یا ۱ شب دیر وقت از پارک برگشتیم خونه بچش دستشو دراز کرد زنگ همسایه روبروییمونو زد
منم اب شدم از خجالت جلوی همسایه کلی عذر خواهی کردم
پر رو برگشته میگه روایت داریم همسایه از همسایه ارث میبره یعنی همسایه ها تون حق اعتراض ندارن باید تحمل کنن
بچش پاشده رفته تو شومینه نشسته یعنی سرشو بلند میکرد میخورد به سنگ هرچی گفتم مادرش اصلا عین خیالش نبود از ترس اینکه طوری بشه من اروم اروم بچه شو به زبون گرفتم اوردمش بیرون مامانشم میخندید به کار بچه
تو یخچال بستنی داشتیم بچه ها بستنی ها رو خوردن تموم شد باز بچه اشون رفته بود در فریزرو میکشید کم مونده بود دستگیره اش کنده بشه اونام عین خیالشون نبود اخر از لجم گفتم دستگیره رو داره میکنه ها که باباش اومد برش داشت برد
واقعا چطور میشه بعضی مادر پدرا اینقدر پررو و بی مسیولیت هستن
دو قورت و نیمشونم باقیه
تازه میگن بچه داری اصلا سخت نیست فقط شیرینه 😐
دارن بچه دوم هم میارن
واقعا جالبه برام روش بچه داریشون و البته تهوع اور