به نظرت احساسات زنونه این چیزا حالیشه؟من خیلی دوست دارم با توجه به بی حرمتیاش و توهین و تحقیراش و اینکه خواهان جدایی بود و به منو احساسم بی توجهی کرد و تلاشی برای ساختن نکرد ازش متنفر بشم و حتی یادی ازش نکنم همونجور که هر کس منو ماجرای منو از بیرون میبینه همینو از من میخواد و البته که باید همینجور باشه اما وقتی احساس ادم درگیر میشه ماجرا یخرده سخت میشه ، میشه گفت احساسم باعث شده من خودمو له کنم و هیچ ارزشی برای خودم قائل نباشم ، جدایی اجباری از یک سمت و خرد کردن خودم از سمت دیگه باعث شد تبدیل بشم به یه من بی ارزش