مجموعه عواملي که سبب شکل گيري هوش هيجاني ميشوند را چگونه مي توان شناخت ؟ چگونه مي توان سواد عاطفي را کسب کرد ؟
کارشناس : مهارت ابراز عاطفه دو بُعد دارد :
1- بُعد علمي
2- بُعد عملي
افراد ، بُعد علمي را بايد از راه مطالعه کسب کنند . کتاب هاي هوش هيجاني بسيار در بازار کتاب موجود است. ابتدا بايد فرد آگاه شود که هوش هيجاني چيست ؟ چه ماهيتي دارد ؟ هوش هيجاني چه مؤلّفه هايي دارد ؟ و سپس مي تواند اين اطلاعات را مانند يک مهارت در مکان هاي مختلف تمرين کند. براي مثال معمولاً در کلاس هاي بازيگري بر روي اين مهارت بسيار کار مي کنند ؛ يعني نوع نگاه کردن و روش انتقال احساس از نگاه ، لحن کلام و فراز و فرودهاي آن ، تأکيد بر روي بعضي کلمات و يا زبان تَن ، چيزهايي هستند که در کلاس هاي بازيگري به شکل تخصصي آموخته مي شوند . در واقع فقط براي بازيگر شدن به کلاس هاي بازيگري و تئاتر نياز نيست ، گاه براي کسب بُعد رفتاري و عملي هوش هيجاني مي توان به اين کلاس ها مراجعه کرد . در اين کلاس ها مي توان فُرم حرف زدن را آموخت و بر کلام و زبان تَن تسلط پيدا کرد .
در اين مرحله مي توان ابراز عاطفه را به شکل ابعاد مختلف کلامي و زبان تَن آموخت و در زندگي به کار برد . مهارت ابراز عاطفه مانند مهارت هاي ديگر است . مثلاً مهارت رانندگي را مي توان با تمرين و ممارست ، به تدريج ياد گرفت .تصويري که افراد از خود دارند ، لزوماً با واقعيت منطبق نيست . براي مثال فُرم نگاه بعضي از افراد تيز است ؛ يعني نوع نگاه آنها به گونه اي است که به نظر افراد غريبه ، عبوس و بداخلاق به نظر مي رسد ، اما اين فُرم نگاه آنهاست .
در مثالي ديگر بعضي افراد به زبان تن ( Body Language )خود مسلط نيستند ؛ يعني نمي دانند در هنگام صحبت ، چه مدلي مي شوند . به همين جهت تا زماني که فرد تصويري را که ديگران از او مي بينند ، نبيند و نشناسد ، در بروز احساسات موفق نخواهد بود و اين گونه نيست که احساس از دل بلند شود و لاجرم بر دل بنشيند .
تفاوت بين انسان هايي که هوش هيجاني بالاتري دارند و انسان هايي که هوش هيجاني متوسط دارند اين است که افرادي که هوش هيجاني بالاتري دارند ، خيلي خوب بر حرکات خود مسلّط هستند و با به کار بردن هرکدام از حرکات به مقصود خود مي رسند .
قدم اول در کسب سواد عاطفي آگاهي در مورد خود است . براي حل اين مشکل به افراد توصيه ميشود با دوربين هاي فيلم برداري در محيط هاي مختلف ، خود را مانيتور کنند و سپس خود را ببينند . با اين کار مي توانند متوجّه شوند که افرادي که با آنها نشست و برخاست مي کنند چه مي بينند . اغلب در لحظه ي آغاز تغيير رفتار ، انگشت شخص به طرف مقابل است و هيچگاه فکر نمي کند که اگر خودش تغييري کند ، رابطه تغيير مي يابد . در قدم اول ، افراد بايد درباره ي خود ، زبان تن و رفتارها ، شخصيت روزمره شان اطلاعاتي را کسب نمايند، سپس اين اطلاعات پايه را در جهت رابطه ي عاطفي عميق تر پرورش دهند .