سلام.همسرم همه جا تنهام میذاره اگه خونه باشه و من بخوام جایی برم حتی ارایشگاه میگه حالا نرو حالا بعدا برو اونوقت خودش از خونه ک میره بیرون ی کار ی ساعته داشته باشه زودتر از غروب منتظرش نیستم چون میدونم ب این سر میزنه ب اون سر میزنع ...مثلا امروز صبح دانشگاه کلاس داشت.تا ساعت12 تا غروب منتظرش نبودم چون میدونستم یا رفته مغازه داداشش یا پیش خواهرش ولی غروب ک خودش اومد گف با خواهر زادم رفتیم باغش...منم از صبح بیکار بودم نه کاری ن کلاسی کف کردم تو خونه الان افطار کردم اومدم بشینم دیدم حاضر شد گفتم کجا گف میرم با فلانی(نوه خواهرش)ریلضی کار کنم میگم پس من چیکار کنم از صبح کف کردم خونه میگه اون موقع ک مجرد بودی چکار میکردی میگن خب مجرد بودم تنها ک نبودم پدر مادرم بودن میگه پس اونایی ک شوهراشون راه دوره چکار میکنن چ ربطی داره اخرشم با همین حرفا اصلا اهمیت نداد ب من و گذاشت رفت کار همیشگیشه اعتراضم میکنم میگه یادته تنهام مذاشتی میرفتی خ مادرت(مادر من مریض بودن و شیفتی میرفایم پیشش من بیشتر میرفتم ولی الان فوت شدن) اون موقع هم من روز و ساعت مشخصی میرفتم ن اینکه هر وقت دلم بخاد
من همان پنجره رو ب خیابان بودم /ک شبی بسته شد و رو ب کسی باز نشد