سلام.دوستان همسر من ی ادم ب شدت مذهبی از خانواده مذهبی ک ب گفته خودش شب و ردزش تو مسجد و هیات میگذشته .. و خواهراش حق نداشتن ی تار موشون بیرون باشه...سال ها پیش برای کار میره اروپا حتی میگفت س سال اول نماز و روزم ب جا بود ولی بعدها دیدم عوض شد.. خلاصه من از ی خانواده معمولی نه خیلی خشکه مقدس نه خیلی بی مذهب و بی قید.. وقتی اشتا شدیم از من پرسید ادم مذهبی هستین؟گفتم تا تعریفت از ادم مذهبی چی باشه ولی من واجبات مثل نماز و روزه رو ب جا میارم و محرم و تامحرم و رعایت میکنم گفت چ عالی منم تقریبا همینم..بعد قبل خواستگاری رسمی بهش گفتم ک من چادری هستم(من بخاطر بابام از بچگی چادر سر میکردم یعنی برای خودم فرقی نداشت ک با مانتو برم یا چادر ولی بابام دوس داشت و متم ب احترامش سر میکردم) همسرم گف شما هم مثل من ی لنسان ازادی و من هرگز تو رو وادار نمیکنم برخلاف میلت عمل کنی.. خب ما عقد کردیم و دعواها شروع شد.. اول گیر داد ب چادرم ک من هیچ وقت دوس نداشتم زن چادری بگیرم متم بیرون ک میرفتیم مثلا کوهی جایی چادر سر نمیکزدم ولی باز گیر میداد ک کلا بعد ازدواج بیخیال چادر شدم بعد سر نماز و روزه دعوا داشتیم مثلا میخوام ب موقع نماز بخونم و ایشون تو اون زمان کاری دارن دعوامون میشه میگه اولویتت باید من و نیازهای من باشه...البته خیلی مواقع هم کاری نداره ولی وقتایی ک عصبیه گیر میده و من نازاحت میشم میگم خب روز اول ک گفتمت من نماز میخونم میگه من نمیگم نخون میگم اولویتت اول من احمق باشم ک اسمم شوهره...بعدم هر سال ماه رمضون دعوا داریم ب روزه گرفتنم کار نداره ولی کافیه بگم سرم درد میکنه میگه روزت و بخور وقتی مقاومت میکنم دعواست...ی مشکل دیگه هم سر براورده کردن نیازاشه...من هیج وقت بهش نه نمیگم ولی ماه رمضون ک روزم و سر عمین مساله چند روز پیش باز دعوا کردیم گفتم ببین اگه با اعتقادات من مشکل داری اوکی من میرم از زندگیت اونم گف اگه تو واقعا چسبیدی ب این دینت خب همین دینت میگه مرد اجازه داره ی زن دیگه بگیرع بیا اجازه کتبی بده من برم نیازامو جای دیگه براوردا کنم خدا شاهده کاری ب کارت ندارم کل سال و روزه بگیر...منم گفتم مگه دیوانم ب جای امضا دادن ازت جدا میشم دیگه...حالا دعوامون تموم شد ولی این حرفاش یلدم نمیره خیلی سعی میکنم ک روزه گرفتنم با براوردن نیازهای همسرم در تضاد نباشه ولی گاهی نمیشه دیگه