2777
2789
عنوان

بدترین گندی که بچگی یا نوجوونی زدین چی بوده؟🤭🤦🏼‍♀️

| مشاهده متن کامل بحث + 1006 بازدید | 53 پست
خخخخخخ ولی منم اوسگول بودم یه درصد ب ذهنم خطور نمیکرد اگ بابام یا داداشم بیادراه پله منو بااون پسره ...

من دیگه جرات این کارو نداشتم ولی یه بار دیرم شده بود دوس پسرم گفت بشین صندلی عقب میرسونمت بگو آژانس گرفتم

فکر کن همه هم اینکارِ داداشم تو راه پله ها بود دیده بود من از ماشینش پیاده شدم هی میگفت اون کی بود منم هی میگفتم بخدا آژانس بود دوباره پنج دقیقه بعد میپرسید راستش بگو کی بود

من یکبار کودکستانی بودم ، اون سریال خانه سالمندانه پخش می‌شد. یک ده پونزده هزار تومن که خیلی پول بود مامانم رفت از بابام گرفت و بعدش من پوله رو گرفتم داشتم بازی میکردم چیدم زیر یقه اسکیم و یادم رفت . حالا مامانم اینقدر دنبال پوله گشت ، پا شد رفت دوباره مسیر تا مغازه بابام رو گشت و اومد خیلی ناراحت بود. دیگه شب شده بود داشتیم اون سریاله رو میدیدم . منم دراز کشیدم کنار مامانم. مامانم هر سه دقیقه یکبار باخودش میگفت اخه چی شد ؟ کجا انداختم؟ یه هو دستش رو گذاشت روی من دوباره گذاشت دید خش خش میکنه . اینقدر خوشحال شد از پیدا شدنش دعوام نکرد 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

آهان ظهر ها می رفتم زنگ خونه مردمو میزدم بعد در می رفتم یه سال کارم این بود پایه پنجم بودم😐



بیبین منم بچه بودم اینکارو میکردم یه خونه ایی سر پیچ بود( اونموقع یه شهرستان کوچیک به خاطر کار پدرم منتقلمون کرده بودن کل شهرستانه یه خیابون اصلی داست فقط) هر روز. با دوستم اینکارو. میکردیم چون صاحب خونه پیرزن بود وتامیرسید ما در رفته بودیم خلاصه یه روز که اینکارو کردیم همون موقع در واشد یکی مچ دستمو گرفت چشت روز بد نبینه ناظممون بودکشون کشون تا دم خونه آوردم تحویل مامانم دادم (نگو زنگ خونه مادر ناظممون را میزدیم)

قربونت ولی بخدا الان انقدر خانوم وآروم شدم

خداروشکرعزیزم

من اون موقع کوچیک بودم بزرگ ترها قلیون کشیده بودن (که الان متنفرم ازقلیون)دیگه جمعش نکرده بودن مابچه ها هم خواستیم اداشون رودربیاریم یکی یکی شلنگ روگرفتیم دستمون همین که من گرفتم قلیون افتاد وذغال داغ فرش نو رو سوزوند از شرمندگی زدم زیرگریه که کسی کارم نداشته باشه😂😂خدایی فامیلونم خیلی مهربون بودچیزی نگفت خدارحمتش کنه الان دیگه نیست😔

ای مهربان تراز پدرومادرم❤حسین(ع)❤
خداروشکرعزیزم من اون موقع کوچیک بودم بزرگ ترها قلیون کشیده بودن (که الان متنفرم ازقلیون)دیگه جمعش ن ...

خدا رحمتش کنه

بچگی وجوونیه وشور وهیجانات وخرابکاریهاش

الان انقدر خوب بچه هامو درک میکنم خدابیش دستشون برای شیطنتهای بی خطر بازِ که خدای نکرده مثل خودم یواشکی کارای خطرناک نکنن

وای زمان ما مثل الان نبود ابرو برداشتن عیب بود برا دختر همه یواشکی یکمی زیرشو تمیز میکردن خلاصه منم ...

😂😂😂😂😂

بنده به عنوان یه عضو از جامعه نینی سایتی و جامعه ایران مخالفتمو از ازدواج در سن زیر ۱۸ سال اعلام میکنم و هر جا صحبتی در این مورد باشه ساکت نمیمونم.همونطور که حجاب من که یک مسئله شخصیه از نظر شما به شما و شوشو!هاتونو جامعه و قایق و کشتی و این حرفا مربوط میشه ازدواج شما در سن پایین که تبعات زیادی در جامعه داره ،جدا از دلسوزی به منم مربوط میشه. حداقل در سن قانونی ازدواج کنین! برنگردین به صد سال قبلو قبل ترش!از یک کار اشتباه دفاع و تبلیغ نکنین! مثال نقض نیارین که فلانی خوشبخته فلانی اندازه ۴۰ ساله ها میفهمه.کار اشتباه اشتباهه😕حتی اگه خوشبختم بشید خیلی چیزا رو از دست دادین و خیلی مسوولیت هایی که مناسب سنتون نبوده رو دوشتونه (کپی امضای یک کاربر)از اتصال مغزوزبونتون مطلع باشیدبعد نظربدید  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792