من دیگه جرات این کارو نداشتم ولی یه بار دیرم شده بود دوس پسرم گفت بشین صندلی عقب میرسونمت بگو آژانس گرفتم
فکر کن همه هم اینکارِ داداشم تو راه پله ها بود دیده بود من از ماشینش پیاده شدم هی میگفت اون کی بود منم هی میگفتم بخدا آژانس بود دوباره پنج دقیقه بعد میپرسید راستش بگو کی بود