#پاسخ_خیانت_به_ملت
گویند : روزی برای سلطان محمود غزنوي كبكی آوردند كه لنگ بود .
فروشنده براي فروشش زر و زيوری زياد درخواست ميکرد .
سلطان حكمت قيمت زياد كبک لنگ رو جويا شد .
فروشنده گفت وقتی دام پهن ميكنيم برای كبک ها ، اين كبک را نزديک دام ها، رها ميكنيم .
آوازی خوش سر ميدهد و كبک های ديگر به سراغش می آيند و در اين حين در دام گرفتار ميشوند .
هر بار كه كبک را برای شكار ببريم حتما تعداد زيادی كبک گرفتار دام ميشوند .
سلطان امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد .
چون زر به فروشنده دادند و كبک به سلطان ، سلطان تيغی بر گردن كبک لنگ زد و سرش را جدا كرد .
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بی جان كبک را ميديد گفت : اين همه كبک، اين را چرا سر بريديد ؟
سلطان گفت : هركس ملت و قوم خود را بفروشد بايد سرش جدا شود .