به گزارش نوداد (سکوی اجتماعی خبر)
انگار همین دیروز بود که «شیلا» به اصرار پدر و مادرش و با لباس سفید عروسی سر سفره عقد با پسرعمویش - فرشید- نشست و به این وصلت «بله» گفت. هیچ کدام آماده این ازدواج نبودند اما همه می گفتند عقد پسرعمو و دخترعمو را در آسمان ها بسته اند. سرنوشت «شیلا» و «فرشید» هم با همین باور به هم گره خورده بود.
آنها در حالی با هم ازدواج کردند که «فرشید» هنوز شغلی نداشت و با پولی که پدرش می داد زندگی مشترکش را می گذراند. همین بیکاری و بلاتکلیفی زمینه دعوای گاه و بی گاه آنها شده بود. گاهی این درگیری ها به کتک کاری هم می کشید. این کشمکش ها چند ماهی ادامه داشت تا اینکه «فرشید» با وساطت پدرش در سوپرمارکتی مشغول به کار شد. از آن موقع دیگر آنها کمتر همدیگر را می دیدند و آرامش زندگی شان بیشترشده بود. حدود دو سال بعد تولد «تینا» زندگی سرد و یکنواخت آنها را زنده کرد اما آنها تنها عاشق دخترشان بودند و از عشق زن و شوهری هیچ خبری نبود.
«شیلا» بیشتر ساعات شبانه روز را با دخترش در خانه تنها بود. علاقه ای به رفت و آمد با خانواده اش هم نداشت و سعی می کرد با دوستان مجازی اش سرگرم باشد. در همین شرایط بود که در فضای مجازی با «ساسان» آشنا شد. او خود را مردی دلسوز نشان می داد که با شنیدن مشکلات زندگی «شیلا»، او را به سازش و خوش رفتاری با شوهرش ترغیب می کرد.
ارتباط مجازی و گاهی تلفنی با «ساسان» تنها دلخوشی «شیلا» بود و هر صبح برای رفتن شوهرش و شنیدن صدای او لحظه شماری می کرد.