خلاصه یه روز که اون موقع فیلم یاسمین و ساواش از جم پخش میشد شوهرم اومد ماهم خونه مادر شوهرم بودیم شوهرم گفت دوستام میگن تو شبیه ساواشی
منم گفتم ای جونم منم پس یاسمینم
بعد دختری که زنگ زده بود گفت عزیزم تو خودتو یاسمن جا نزن من اسم ساواش و گذاشتم برا عشقم اونم به من میگه یاسمین
منم فقط گریه میکردم و ناگفته نمونه گوشیمم گذاشته بودم رو ضیط صدا
چون بلاخره جاریم خونمو کامل دیده بود دیگه
یه روز همسرم گفت اون عکسی که زنده بودیم به دیوار عکس عروسامون
چندتا دوستام اومدن اونو برداشتم فعلا تا خودت بیایی همسرمم گفته بود پیش مادرش که خوب شد زودتر برداشتم قبل اینکه اونا برسن جاریمم شنیده بود