2726
عنوان

باز دعوا....

484 بازدید | 48 پست

امشبم با شوهرم دعوام شد خواهرم قبل افطار اومده بود خونمون بهم سربزنه مجرد . بعد من گفتم واسه افطار بمون گفت اخه تاریک میشه میترسم برگردم منم گفتم خب شوهرم میبرتت بعد ز زدم ب شوهرم گفتم اونم با یه حرصی با حالت بد گفت باشه شوهرم مغازه داره سرکاربود . ناراحت شدم خواهرمم نمیدونم از لحن من من کردن من پشت گوشی فهمیدم نمیدونم چیشد از من اصرار از اون انکار که من میرم کلی کاردارم شوهرم اومد خونه به روش اوردم با داد و بیداد گفت من صدتا درگیری پول و کار دارم اونوقت تو فکر مهمون بازی هسی بعد طبق معمول فوش و داد و بیداد بهم ....‌‌

😢😢😢چقد بد

دلم بهانه دارد!                                                          تو میدانی بهانه چیست؟                                          بهانه همان است که چمدان خالی را میگذاری کنار در تا بترسد، روسرت ات را شل میبندی تا اشاره کند "بکش جلو آن بی صاحب را " بی آنکه چتر بر سرت بگیری به باران میروی تا چتر نگاهش را روی سرت که نه روی دلت نگه دارد... خلاصه برای ما فقیر فقرا که به داشتن یک کف دست مهر و محبت محتاحیم ، بهانه همان است که دلت پرواز بخواهد اما کلی هزینه بابت قفس داده باشی...                      

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2728

عزیزم اگه میدونستی شوهرت مشغله داره نباید ازش میخواستی نهایتا آژانس یا اسنپ میگرفت ومیرفت

جوکر:من یه همسر داشتم زیبا بود...کسیکه بهم میگفت من خیلی نگرانتم؛همیشه بهم میگفت بایدبیشتر بخندم...قماربازی میکرد ویه عالمه هم بدهی بالااورده بود...طلبکارها صورتش رو خط خطی کردن،ماپولی برای جراحیش نداشتیم نمیتونست تحمل کنه...من میخواستم دوباره لبخندش رو ببینم،فقط میخواستم بدونه زخمهاش اهمیتی برام نداره پس یه تیغ گذاشتم توی دهنمو اینکارو کردم...میدونی بعدش چیشد؟اون نتونست منو اینجوری ببینه!ترکم کرد...قضیه برام بامزه شد..."حالا همیشه میخندم"
2706
ارسال نظر شما
2687