2726
عنوان

خاطرات روزه خوردنای غیرعمدی 😁

423 بازدید | 24 پست

سال اول دانشگاهم بود وسطای ماه رمضون  تو حیاط منتظر سرویس بودم آدامس ته کیفم بود باز کردم جویدم دیدم یه دختره و دو سه تا پسر نگام میکنن پیش خودم میگفتم نکنه خوشگل شدم امروز نگام میکنن یه دختره میومد نگام میکرد چند قدمیم باز دور میشد تو نگو میخواست بیاد امر بمعروف کنه روش نشد طفلی😂 خلاصه تا زمان رسیدن به اتاقم نفهمیدم چه سوتی دادم چ بی خبرم...یاد سرویس افتادم چه ملچ ملوچی ام راه انداخته بودم خیرسرم😂 راننده بیچاره به رو خودش نیاورده بود

گاهی گمان نمیکنی وخوب میشود...گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود....

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

نگم برات....یه هندوانه رو کامل خوردم.....بعد یادم اومد روزم...بعد بابام اومد.گفت از فواید روزه ازایمر موقت تا دم افطاره گمونم😑😑😑😑😏

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

خودم نه... یه خاطره از خواهرم هست.. مدرسه میرفتیم روزه میگرفتیم...از مدرسه اومد گفت وای خیلی تشنه م...رفت یه پارچ آب از یخچال خورد...بعد یادش افتاد روزه بوده😁

♡مهربونم میشه یه صلوات مهمونم کنی♡🌹 لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ🌹

  چقدم چسبیده

😐واسه اولین بار قرار بود موهای مشکیمو هایلایت کنم و بسیییی خوشحال بودم‌و لحظه شماری میکردم و چقدددر واسه اولین بار قرص جلوگیری خوردم‌که پریود نشم یوقت که رنگ موهام خراب شه...ازبدشانسی من که شوهرم راضی شد بلاخره رنگ کنم کروووونا😑😑😑😑😑اومد و همه چیزو خراب کرد😐😐
2706
ارسال نظر شما
2687