تو اشپز خونه داشتم اشپزی میکردم دو سه قطره اب ریخته بود رو سرامیک منم دمپایی پام نبود پام رفت رو سرامیکه خیس چشمتون روز بد نبینه یهو دیدم رفتم رو هوا و محکم رو لگن وکمرم خوردم زمین ، سرم دقیقآ گیجگاهش دو میلیمتری لبه ی کابینت بود دو میلیمتر اینور تر قطعآ ضربه ی مغزی بود من هنوز موندم چهطور هیج جام نشکسته بدترین قسمتش اینه که تنها هم بودم با یه پسر هفت ماهه که نمیدونم اگه اتفاقی می افتاد باید با بچم چه کار میکردم در حالی که داشت گریه میکرد
خدایا فقط میخوام بکم شکررررررررت که لحظه لحظه حواست به بنده هات هست حتی تو اتفاقای به ظاهر کوچیک
شکرت که حواست به تنهاییم بود ،حواست بود اگه صدمه ببینم تو خونه کسی نیست که به دادم برسه
حواست به بچم بود چون اگه چیزی میشد من نمیتونستم تا مو قعی که همسرم میاد ازش مراقبت کنم
خدای خوب من شکرررررررت