یه جاری عوضی دارم که نگم براتون....از کاراش حرفاش حسادتاش دو بهم زنیاش و....
درکل بگم فقط ور ور حرف میزنه و از هرحرکتی یا حرفی یه داستان میسازه. کلا درگیره بدبخت
من از اول تصمیم گرفتم خودمو باهاش قاطی نکنم. کاریش ندارم و سرسنگینم. کلا تو خانواده شوهرم سنگین برخورد میکنم که صمیمیت بیخودی باعث خیلی سو تفاهما میشه. اما کلا بااین حرف نمیزنم. زوری دیگه اگه مجبور بشم.شوهرمم همینطور.
حالا من مشکلم اینه که هر وقت یه چیزی میگه که مربوط به منه انگار زبون ندارم جوابشو بدم🙄تو عقدم یکی دوبار حسابی نشوندمش سرجاش چون حرف مفت زده بود. ولی حالا دیگه حال جواب دادنشم ندارم انگار بعد میام خونه کلی حرص میخورم .مثلا دیروز مادرشوهرم همش میگفت واسه فلانی(یعنی من) میوه ببرید میوه نخورده. آخه دستم به بچم بند بود.اونا کلا احترام منو بیشتر دارن. بعد اون جاری عوضیم از زورش برمیگرده میگه مگه اون مهمونه خودش نمیتونه بخوره اصلا اون باید پاشه پذیرایی کنه!منم محل ندادم مادرشوهرمم میوه آورد برام شانسم همون موقع شوهرم رسیدبرام میوه پوست گرفت. اونم داشت میترکید. آخه بگو بتو چه فضول بیچاره که به هرچی حسادت میکنی . حالا من حرصم ازاینه که چرا دهنمو باز نمیکنم وقتی حرف مفت میزنه. شما میگین چیکار کنم