دخترداییم عمل کرده الان خونه داییم قرار بود یه سر بریم پیشش.
دوهفته پیش مادرم اینا قراربود باهامون بیان خونه داییم که کارپیش اومدنیومدن.
حالا دیشب به مادرم گفتیم میخایم اخرهفته بریم توهم بیا یه سری بزن گفت باشه فرداخبرت میکنم.
امروز زنگ زدم بهش که چیشدگفت پدربزرگت اینجاس(پدرپدرم)اونم میاد سرراه پیاده میکنیم بابات هم میاد منم گفتم باشه.
الان شوهرم میگه دوتا از دختردایی هاتم میان بهشون گفتم
منم عصبی شدم چرا جایی میریم داد میزنی همه رو باخبرمیکنی.خودت زنگ بزن بگو جانیست.
شوهرمم میگه فردا صبح با دونوبت میام میبرمتون😒گفت زنگ بزن مادرت اینا صبح زود حاضرشن خبرم کن منم جوابش ندادم.
هررفت وبرگشت ۵ ساعته حالا میخاد دوبار این مسیروبیاد😯