همیشه باید حسرت بخورم
درس خوندم فوق لیسانس نتونستم برم سرکار همیشه حسرت اوناییکه میرن سرکار باید بخورم
ازدواج کردم شهر غریب دور از خانواده باید حسرت اوناییکه نزدیکن بخورم
چند سال بچه دار نشدم همیشه حسرت میخوردم چرا خدا به یکی اینقدر زود میده یکیم باید اینقدر عذاب بکشه همیشه دلشکسته باشه
حامله شدم شدم استراحت مطلق
بعدم که بچم اینحوری شد
الان بچه دوستم با دختر من همسن مثل بلبل حرف میزنه باهوشه راه میره
اونوقت من
همه زندگیم با حسرت
همیشه ضعف دارم سرگیجه و...